مردم آزاری . [ م َ دُ ] (حامص مرکب ) ستمگری . اذیت . عمل مردم آزار
: مردمی کرد در جهانداری
مردمی به ز مردم آزاری .
نظامی .
بود کارش همه ستمکاری
بی وفائی و مردم آزاری .
نظامی .
به چه کار آیدت جهانداری .
مردنت به که مردم آزاری .
سعدی .
چگونه شکر این نعمت گزارم
که زور مردم آزاری ندارم .
سعدی .
قحبه ٔ پیر از نابکاری چکند که توبه نکند و شحنه ٔ معزول از مردم آزاری . (گلستان ).
-
مردم آزاری کردن ؛ به خلایق ضرر رساندن
: می بخور منبربسوزان آتش اندر خرقه زن
ساکن میخانه باش و مردم آزاری مکن .
همای اصفهانی (از امثال و حکم ج 4 ص 1767).