اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

پول

نویسه گردانی: PWL
پول . (اِ) زر و سیم یا فلز دیگرمسکوک رائج . و توسعاً بانک نُت و اسکناس . ظاهراً این کلمه از زمان اشکانیان از بول یونانی گرفته شده است . رجوع به ترجمه ٔ ایران در زمان ساسانیان کریستن سن چ 1 طهران ص 27 و 28 شود). دیوبول . اُبول . همیوبول . مهری مسین که در خرید و فروخت روان میشود. (شرفنامه ).و قدما بجای پول ، سیم ، زر، سیم و زر، درم ، درم و دینار، درهم و دینار گفتندی و گاه وجه و تنخواه و نقد و فلوس و مسکوک و آقچه و عین و نقدینه و فلس و پُل (نصاب ) ۞ : پس مشتی رند را سیم دادند که سنگ زنند. [جسد حسنک را بر دار] و مرد خود مرده بود. (تاریخ بیهقی ). معامله آنجا (اخلاط) بپول باشد. (سفرنامه ٔ ناصرخسرو چ برلین ص 9).
آنکس که بدینار و درم مال بیندوخت
سر عاقبت اندر سر دینار و درم کرد.

سعدی .


بار حسرت میکشم از بی کسی
خاک بر سر میکنم از بی پولی .

نزاری .


دوشینه بکوی میفروشان
پیمانه ٔ می بزر خریدم
و امروز خراب و سرگرانم
زر دادم و درد سر خریدم .

؟


و صاحب قاموس مقدس گوید: در قدیم الایام و در میان طوایف غیر متمدنه معامله یا معاوضه ٔ جنس با جنس بود پس از آن در مبادله ٔ اجناس مواشی را در عوض نقد بکار میبردند سپس طلا و نقره و مس غیر مسکوک معمول شد. بالاخره فلزات را بحکم سلطان یا حاکم وقت با نشانی مخصوص و وزن مخصوص معین کردند و نشانی قرار دادند تا عیار و بار آن را معلوم کند و قیمتش بر حسب تعیین عیار معین باشد - انتهی .
- امثال :
آدم پول را پیدا میکند پول آدم را پیدا نمیکند .
با آن زبان خوشت یا پول فراوانت یا راه نزدیکت .
بقدر پولت میزنم پنبه .
پول پول می آورد .
پول پیداکردن آسان است نگاه داشتن آن مشکل است .
پول سفید برای روز سیاه خوب است .
پول عاشقی بکیسه بر نمیگردد .
پول غول است و ما بسم اﷲ .
پول نداده است و میان لحاف خوابیده .
جهود هم خیلی پول دارد .
من ندرقلیم و پول میخواهم .
هر چه پول بدهی آش میخوری .
هر کجا پولست آنجا دلگشاست .
- به یک پول سیاه یا بدو پول یا پولی نیرزیدن ؛ سخت ناچیز بودن : سر بیسرّ بپولی نیرزد. (فیه مافیه ). آن گوینده که قوم را از ملامت بدر نبرد دو پول نیرزد. (فیه مافیه ). هر که از یاران ما این طریقت نورزد [طریقت حرفت و کسب ] پولی نیرزد. (افلاکی ).
- پولش از پارو بالا رفتن ؛ عظیم توانگر بودن .
|| سکه ٔخرد کم بها از غیر سیم و زر که در این اواخر معادل چهل یک قران بود و آن را نیم شاهی نیز میگفتند: سه پول یعنی یک شاهی و نیم و در قدیم کم بهاترین مسکوک مسین و امثال آن بوده است .پول سیاه . پشیز. غاز. پاپاسی :
اسرار ملک بین که به غول افتاده ست
وان سکه ٔ زر بین که بپول افتاده ست
و آن دست برافشاندن مردان ز دو کون
اکنون بترانه و کچول افتاده ست .

(منسوب به ابوسعید ابی الخیر).


بجای لقمه و پول ار خدای را جستی
نشسته بر لب خندق ندیدمی یک کور.

مولوی .


منبلی نی کو بود خود برگ جو
منبلی ام لا ابالی مرگ جو
منبلی نی کو بکف پول آورد
منبلی چستی کزین پل بگذرد.

مولوی .


و همچنین اغنیا... پول پول جمع می کنند و حبه حبه . (فیه مافیه ). کار آن که و میخ چوبین یا آهنین که قیمت آن پولی است بر می آید. (فیه مافیه ).
- امثال :
یک پول جگرک سفره قلمکار نمیخواهد .
|| مال . دارائی : مردی پولدار. مردی پرپول . مردی خرپول . مردی بی پول . کم پول . بی پول . کم پولی . بی پولی .
- پول زرد ؛ پول از طلا.
- پول سفید ؛ پول از نقره .
- پول سیاه ؛ پول که از غیر سیم و زر باشد.
- دیش پولی ؛ دیش بترکی دندان را گویند و دیش پولی وجهی است که برشوه مأموران دولت در دوران استبداد از مردم میگرفتند بعنوان دندان مزد ناهار خوردن بدانسان که پول را پیش از ناهار سر سفره میگذاشتند و هم اکنون این شیوه در ملایر و تویسرکان معمول باشد.
- مثل پول یا مثل پول سرخ شدن ؛ تفته شدن به آتش یا هرنوع حرارت و سرخ گردیدن . در کتاب النقود العربیه (فهرست سیزدهم ص 219 تا 234) فهرستی از اسماء نقود رائج در عرب آمده است ، اطلاع را بدانجا رجوع شود. ابراهیم پورداود راجع به کلمه ٔ پول در کتاب هرمزدنامه (ص 233 تا 274) مقالتی ممتع دارند که در ذیل نقل میشود: ریال در 27 اسفند 1308 هَ . ش . از برای تعیین واحد پول ایرانیان برگزیده شده بجای قران ، اما هنوز کلمه ٔ قران از میان نرفته است .
ریال - بنا بعادت دیرین ریال کنونی را باز قران خوانند درست است قران لغت بیگانه و عربی است ، ریال هم بهمان اندازه بیگانه و اسپانیائی است و بیش از چهار صد سال است که بدستیاری پرتغالیها و اسپانیائیها در ایران شناخته شده است : پرتغالیها در سال 920 هَ . ق . / 1514م .) بفرماندهی البوکرک ۞ جزیره ٔ هرمز را در خلیج فارس بچنگ آوردند و در فاصله ٔبیش از یکصد سال همچنان در دست داشتند تا در روزگارشاه عباس بزرگ (1003 - 1038 هَ . ق .) دگر باره از آن ایران گردید. آمد و شد پرتغالیها بکرانهای دریای فارس از زمان شاه اسماعیل اول که سرسلسله ٔ خاندان صفوی است (907 - 930 هَ . ق .) آغاز میگردد. از سال 988 هَ . ق . یعنی سال چهارم پادشاهی شاه محمد خدابنده چهارمین پادشاه صفوی که کشور پرتغال بدست اسپانیا در آمد و تا سال 1050 یعنی سیزدهمین سال شهریاری شاه صفی (1038 - 1052 هَ . ق .) در دست آن دولت بود - ایران هم با اسپانیا سر و کار بهمرسانید - ناگزیر از همین روزگاران ، بازرگانی و داد و ستد آنان با ایرانیان آغاز میگردد و بدستیاری آنان ریال اسپانیایی در ایران شناخته شده است . پس از یادآوری این پیش آمد تاریخی پیداست که در قرن دهم هجری ، پول اسپانیایی با نام اسپانیایی خود از راه خلیج فارس بایران راه یافت ، ناگزیردر هیچیک از آثار فارسی پیش از آن روزگار نباید از ریال نام و نشانی باشد. پیش از اینکه ریال رسماً نام واحد پول ایران گردد و بجای قران درآید عبارت بوده است از بیست و پنج شاهی . هر ارزشی که ریال در این چند قرن اخیر در ایران داشته این کلمه اصلاً اسپانیائی است و آن نام یک سکه ٔ نقره بوده رایج آن دیار و لفظاً بمعنی شاهی است ، درست مانند کلمه ٔ لاتین رگالیس ۞ = شاهی از بنیاد رکس ۞ = شاه . رئال در مرز و بوم دیرین خود، اسپانیا نخست در سال 1497 م . سکه زده شد و تا سال 870 پول نقره ٔ رایج آنجا بود و در مستعمرات اسپانیا نیز چنانکه در بخش جنوبی آمریکا هم رواج داشت . شاید غرض از برگزیدن ریال بجای قران این بوده که یک لغت بیگانه بفارسی تبدیل شده باشد، یا اینکه از نام پول رایج عهد قجر دوری کرده باشند، بهر مقصود که باشد نقض غرض شده ، نه ریال فارسی است و نه یادآور روزگار خوشی است . چنانکه گفتیم یادآور روزگاری است که بیگانگان بکرانهای دریای فارس دست اندازی کرده بودند. از این که بگذریم ریال نام واحد پول ایران بخصوصه نگردیده ، از این ره آورد اسپانیایی ، عربستان سعودی هم از آن بهره برگرفته و اکنون پول شان ریال خوانده میشود. برگزیدن چنین لغتی یکی از آن صدها گواه بی مایگی لغت سازان ماست . الئاریوس ۞ در زمان شاه صفی (1038 - 1052) در ایران بوده ، در سخن از سکه های رایج آن زمان چون خدا بنده ای ، عباسی ، بیستی ، لاری و جز اینها گوید که ایرانیان در داد و ستد، ریال اسپانیایی را هم در کمال میل میپذیرند.
قران - از اینکه ریال جانشین قران گردید جای افسوس نیست نه آمدن این به خوشی و شادمانی ارزد و نه رفتن آن بدرد و دریغ. ریال ازره آوردهای اسپانیایی است در روزگاران صفوی و از همان دوران در سر زبانها مانده تا اینکه در این چند سال اخیر نام رسمی واحد پول ایران گردیده است . چنان که از همان دوران ، سکه ٔ رایج زمان شاه عباس بزرگ به نام عباسی ، تا کنون در سر زبانهاست و آن امروز چهار شاهی است . اما قران اگر از برای آن یک شخصیت قائل شویم نسبت به ریال برتری نژادی ندارد و در زبان ما از شرافت قدمت هم برخوردار نیست . ناگزیر این کلمه در اصل صاحبقران بوده ک-ه در روی بسیاری از سکه های ایران از خاندان صفوی گرفته تا ناصرالدین شاه قاجار (1264 - 1313 هَ . ق .) دیده می شود. اینک برخی از آنها:
بگیتی سکه ٔ صاحبقرانی
زد از توفیق حق عباس ثانی .
این سکه ٔ نقره در سال 1059 هَ. ق . در تبریز ضرب شده است .
ز بعد هستی عباس ثانی
صفی زد سکه ٔ صاحبقرانی .
صفی دوم پسر عباس دوم از آغاز بهار سال 1079 هَ . ق . نام سلیمان از برای خود برگزید.
بگیتی سکه ٔ صاحبقرانی
زد از توفیق حق طهماسب ثانی .
ضرب قزوین در سال 1135 هَ . ق .
سکه بر زر زد بتوفیق الهی در جهان
ظل حق عباس ثالث ، ثانی صاحبقران .
ضرب اصفهان در سال 1145:
سکه ٔ صاحبقرانی زد بتوفیق اله
همچو خورشید جهان افروز ابراهیم شاه .
ضرب تفلیس ، ابراهیم برادر عادل شاه است .
هست سلطان برسلاطین جهان
شاه شاهان نادر صاحبقران .
ضرب شیراز درسال 1150:
شاه شاهان نادر صاحبقران
هست سلطان بر سلاطین جهان .
ضرب اصفهان در سال 1152:
همین شعر در روی سکه های نادر ضرب مشهد و تفلیس و سند و جز اینها نیز دیده میشود.
بزر تا شاهرخ زد سکه ٔ صاحبقرانی را
دوباره دولت ایران گرفت از سر جوانی را.
شاهرخ (1161 - 1163 هَ . ق .) نوه ٔ نادر شاه است . در سکه ای از فتحعلی شاه قاجار ضرب سال 1242 هَ . ق . چنین نقش بسته : «سکه ٔ شه فتحعلی خسرو صاحبقران » ۞ . ناصرالدین شاه قاجار در سال 1293 به یادگار سال سی ام پادشاهی خویش در یک سکه ٔ زرین ضرب تبریز خود را «ناصرالدین شاه غازی خسرو صاحبقران » خواند. از این شعرها و عنوانهای بسیار خنک بخوبی پیداست که قران از کجا سرچشمه گرفته است . گذشته از این سکه ها که فقط از برای نمونه برخی را یاد کردیم ، در طی تاریخ سلسله ٔ گورکانیها یا تیموریان بسا بعنوان حضرت صاحبقرانی برمیخوریم . شاید همین عنوان از برای پادشاهان پیشتر هم بکار میرفته است و تعیین قدمت این ترکیب از روی نوشته های فارسی برای بیان مقصود ما اهمیتی ندارد.
تومان - یا تومن لغتی است ترکی در زبان ما بسیار بیشتر از لغت اسپانیایی ریال و قران عربی (نام سکه ای مخصوص ) راه یافته و در حدود هفت قرن پیش از این در ایران زمین شناخته شده است . پیش از سر کار آمدن ریال هر ده قران یک تومان بوده هنوز هم تومان در سر زبانهاست . معمولاً هر ده ریال را یک تومان می نامند. بویژه هر آنگاه که سخن از مبلغ هنگفتی باشد و سر بمیلیونها ریال زند کلمه ٔ تومان بکار برند و این چنین ده برابر از آن مبلغ بکاهند.کلمه ٔ تومان از ره آوردهای چنگیزی است ، چنانکه میدانیم این درنده ٔ مغولی در سال 616 هَ . ق . / 1219 م .به ایران زمین روی آورد و با این آسیب دوزخی بسیاری از لغتهای مغولی هم در فارسی رخنه کرد. یک رشته از این لغتها متعلق بامور لشکری و سپاهی مغولی است . تومان و مین و یوز که در جزء کلمات مرکب امیر تومان و مین باشی و یوزباشی بمعنی سر و سردار و یا فرمانده ٔ ده هزار و هزار و صد دیده میشود یادگاری است از آن روزگار تیره .تومان نیز در همان روزگار نام سکه ای بوده که بده هزار دینار تقسیم میشده است . هنوز هم تومان که گفتیم در سر زبانهاست چنین است . حمداﷲ مستوفی در نزهة القلوب که در سال 740 هَ . ق . نوشته شده ، در سخن از جزیه ای که عراق عرب در زمان خلیفه عمر میپرداخته درهم آن زمان را بتومان ، پول رایج زمان خود، چنین بشمار آورده : «مبلغ آن خراج و جزیه صد و بیست و هشت بار هزار هزار (میلیون ) درهم بود که باصطلاح این زمان دو هزار و صد و سی و سه تومان و کسری باشد. تفاوت عدل عمری و ظلم حجاجی چندین اثر کرد» ۞ . محمود کاشغری در کتاب خود «دیوان لغات الترک » که در سال 466 هَ . ق . تألیف شده دومن را نخست بمعنی ده هزار و دیگر بمعنی «بسیار» و سوم بمعنی «مه » گرفته است ۞ بمعنی مه دومان هم گفته میشود ۞ . تومان در تقسیم لشکری عبارت بوده از ده هزار سرباز و گاهی نیز تومان بمعنی ایل گرفته میشد و همچنین بسرزمین اطلاق میگردید، مثلاً عراق ایران به نه تومن بخش شده بود» ۞ . در کتابهای تاریخ مغول غالباً تومان بمعنی ده هزار یاد شده است از آن جمله در جامع التواریخ رشیدالدین فضل اﷲ که در سال 704 هَ. ق . تألیف آن پایان یافته آمده :
«چون آنجا رسید قاآن سی تومان لشکر مغول و هشتاد تومان لشکر ختای ترتیب فرمود». بسا تومان جزء نامهای خاص مغولی بکار رفته است : و تولوی خان را با دو تومان لشکر براه تبت روانه فرمود و قرب یک تومان لشکر بر کشتی نشسته بگریختند،مونککاقاآن بر یکتای نویانرا با ده تومان لشکر از ترکان دلاور بسر حد اولوغ طاق ... فرستاد ۞ . همچنین در تاریخ وصاف که در میان سالهای 727 - 736 هَ . ق . نوشته شده تألیف شهاب الدین عبداﷲبن عزالدین فضل اﷲ شیرازی ، همزمان رشیدالدین فضل اﷲ نویسنده ٔ جامع التواریخ و پسرش خواجه غیاث الدین محمدوزیر ۞ تومان بمعنی ده هزار و مسکوک ده هزار دیناری بکار رفته است : «قبلا قاآن در شهور سنه ٔ احدی و سبعین و ستمائه (671 هَ . ق .). پانجده تومان لشکر جان شکر (بچین ) روان فرموده » ۞ . تومان (= دومان = تومن = دومن )در زبان مغولی درست معادل بیور فارسی است که در اوستا بئور ۞ آمده و در پهلوی مانند فارسی بیور گویند :
سپه برد بیور سوی کارزار
که بیور بود در عدد ده هزار.

فردوسی .


بیوراسب عنوانی است که بضحاک (= دهاک ) داده شده یعنی دارنده ٔ ده هزار اسب :
جهانجوی را نام ضحاک بود
دلیر و سبکسار وناپاک بود
همان بیوراسبش همی خواندند
چنین نام بر پهلوی راندند
کجا بیور از پهلوانی شمار
بود در زبان دری ده هزار ۞ .
چاو - اسکناس ، پس از ریال اسپانیایی و قران عربی و تومان ترکی بجاست از چاوچینی (پول کاغذی ) و اسکناس روسی (اصلاً فرانسه و لاتینی ) یاد کنیم . امروزه لغت چاو بمعنی پول کاغذی در ایران مورد استعمال ندارد،اینگونه وسیله ٔ مبادله را اکنون اسکناس خوانند. چاوکه در تاریخ ایران به آن برمیخوریم اینچنین بمیان آمده : کیخاتوخان (690 - 694 هَ . ق .) برادر ارغوخان (683 - 690) از پادشاهان مغول نژاد از خاندان چنگیز مردی بود هرزه و زن باره و باده خوار و تن آسان و خوشگذران ، وزیر او صدر جهان زنجانی نیز مردی بود دست باز و بلندگرای ، ریخت و پاش و بخششهای بیجای این دو، خزانه ٔ دولتی را بیش از پیش تهی ساخت ، کار بجائی رسید که از برای هزینه ٔ آشپزخانه ٔ شاهی بدرهم و دینار یا تومان دسترس نداشتند از برای چاره ٔ این کار چنین اندیشیدند که مانند چین بجای زر و سیم پول کاغذی که چاو خوانده میشد رواج دهند. بتاریخ جمادی الاخری 693 هَ . ق . از سوی کیخاتو، یرلیغی صادر شد که از آن روز دیگر داد و ستد با مسکوک زر و سیم باز داشته شده است و نباید هیچیک از بده و بستانها با پول فلزی انجام گیرد و هر که از این فرمان سر پیچد بسزای سخت دچار آید. از این پول کاغذی که چاو مبارک خوانده شده در همه ٔ کتب تاریخ این دوره سخن رفته است . در تاریخ وصاف که گفتیم میان سالهای 727 - 736 نوشته شده نسبتاً بتفصیل یاد گردیده است . اینک چند جمله از آن کتاب : «و باطراف ممالک عراق عرب و عجم و دیار بکر و ربیعه و موصل ومیافارقین و آذربایجان و خراسان و کرمان و شیراز میری بزرگ بدین مهم پر خطر نامزد شد و در هر ملکی چاوخانه بنیاد کردند... و در هر طرفی مبالغ مال در مؤونت چاو صرف شد... و صورت چاو بدین منوال بود پیرامون سطح کاغذ پاره ٔ مربع کلمه بخط خطائی که محض خطا این بود نوشته و بر بالای آن از دو طرف لااله الا اﷲ محمد رسول اﷲ... و فروتر از آن ایرینجین تورجین تحریر کرده ۞ و در میانه دایره ٔ کشیده خارج از مرکز صواب و از نیم درهم تا ده دینار رقم زده و بشیوه ٔ مسطور در قلم آورده که پادشاه جهان در تاریخ سنه ٔ ثلث و تسعین و ستمائة (693 هَ . ق .) این چاو مبارک را در ممالک روانه گردانید، تغییر و تبدیل کننده را با زن و فرزند بیاسا رسانیده ، مال او را جهة دیوان بردارند و چاونامه بشیراز آوردند بغایت مسلول ... زبده ٔ تقریرات آنکه چون چاو مبارک در عوض زر...جاری شود فقر و فاقت ... از میان خلایق مرتفع گردد و غلات و حبوب رخص پذیرد و غنی و فقیر در درجه ٔ تساوی گیرد و شعرا و افاضل عصر در مدح آن بر حسب میلان خاطر پادشاه و صاحب دیوان نتایج فکر خود باظهار رسانیدند نمودار را این بیت از قطعه ٔ یکی از افاضل ثبت کرده شد:
چاو اگر در جهان روان گردد
رونق ملک جاودان گردد.
و چون حکم رفته بود تا تمامت ارباب حرف که زر و نقره در انواع صناعات خود استعمال میکنند تارک شوند ایشان را از چاوخانه ٔ مبارک متدارک کردند و برحسب استحقاق حکام ملک مواجب و ادرارات مرتب و موظف گردانند و هر گاه که چاو سمت اندراس گیرد باز چاوخانه برند و هر ده دینار را نه دینار چاو مجدد ستانند... در ماه ذی قعده ٔسنه ٔثلث و تسعین و ستمائة (693 هَ . ق .). در تبریز چاو روان شد... ۞ بعد از سه روز فر و بهی از دیار [ تبریز ] دورگشت ... دکاکین واسواق ابواب معاملات را مسدود گردانیدند یکمن نان بدیناری رایج اگر میفروختند یابنده رابح بود و بائع مسامح ... نفیر و زفیر و جوش و خروش خلایق بفلک البروج پیوست و حکام و لشکریان را طاقت طاق شد، عوام الناس روز جمعه در مسجد تضرع و ابتهال نمودند یرلیغ بنفاذ پیوست چاو را ابطال کنند ایلچیان بقطع ماده ٔ شر و رفعقاعده ٔ محنت عام باطراف روانه گشتند و بفضل حق ... این داهیه ... مندفع شد...». چاو را براهنمایی عزالدین مظفر که از نزدیکان صدر جهان بود و از پول کاغذی چین آگاه بود خواستند در ایران رواج دهند مردم از بدعت او بسیار برآشفته بودند و در هجو او اشعاری در وصاف یاد شده است . جنکسانک ایلچی قوبیلای قاآن در دربار کیخاتوقاآن نیز در این کار راهنمایی کرد. پول کاغذی که در چینی «چا» و یا «چااو» خوانده شده در همان زمان کیخاتون در کشورهای پهناور قوبیلای قاآن = قوبلای (679 - 693 هَ . ق .) پسر تولی برادر هولاکو، نوه ٔ چنگیزخان رواج داشت ۞ . چنانکه در تاریخ پیداست قوبیلای پس از برانداختن خاندان پادشاهی سونگ و رام ساختن چین شهر پکینک را تختگاه خود برگزید و آن را خان بالیغ یعنی شهر خان (شهر امپراتور) نامید، کاغذ خان بالیغ که در ایران معروف بود از همان زمان است . مارکوپولوی ایتالیایی و ابن بطوطه ٔ طنجی (بندر مراکش ) هر دو از چاو در سیاحت نامه های خود یاد میکنند: مارکوپولو در سالهای (1275 - 1292 م .) با پدرخود نیکولوپولو و عموی خود مافئوپولو از بازرگانان ونیزی در چین بودند. در این مدت هفده سال در دربار قوبیلای قاآن آمد و شد داشت و طرف توجه امپراتور و مشاور وی بود و از سوی وی بکارهای بزرگ گماشته میشد و در سرزمینهای پهناور چین بسیار گردید و خبرهای سودمندی از آن روزگاران از چین در سیاحتنامه ٔ خود بیادگار گذاشت . او نخستین اروپایی است که از آسیای شرقی آن روزگاران سخن میدارد و در سفرنامه ٔ خود که پس از بازگشت به ونیز تدوین شده در باره ٔ پول کاغذی که موضوع سخن ماست در فصل 24 گوید: «پول کاغذی خان بزرگ که در سراسر کشورش رواج دارد. ضرابخانه ٔ (= چاوخانه ) خان بزرگ در همین شهر خان بالیغ است بدرستی میتوان گفت که اینگونه پول بکار آوردن یکی از رازهای شیمیایی است از درخت توت ۞ که برگهایش خوراک کرمهای ابریشم است پوستها را برگیرند و آن رشته های باریک را که در میان پوست درشت و چوب درخت است جدا کرده بخیسانند، آنگاه در هاون کوبیده خمیر کنند و از آن کاغذ سازند، همانند آن ماده ٔ پنبه ای که از آن کاغذ سازند، اما سیاه رنگ ، پس از آنکه این ساخته شد،آن را بپاره های مختلف بریده برخی چهار گوشه و برخی دیگر اندکی درازتر... ۞ این پول کاغذی برای اینکه رسمی شود و رواج گیرد مراسمی در پی دارد آنچنانکه سکه ٔ زرناب و سیم مراسمی دارد وچند تن از پایوران در سر این کار گماشته هستند که گذشته از نوشتن نامهای خود در آن ورقها، آنها را مهر زنند. پس از آنکه این کارها بترتیب انجام گرفت گماشته ٔ مخصوص اعلیحضرت ، مهر پادشاهی را برنگ شنگرف زده به آن پاره کاغذ مهر زند، آن مهر رنگ زده بروی آن ورقه طبع گردد با این ضمانت ، آن ورقه اعتبار گیرد و پول رایج شود و هر که تقلب کند و چیزی مانند آن بسازد بسزای سخت دچار گردد. از این پولهای کاغذی باندازه ٔ هنگفتی در هر بخش از کشور خان بزرگ در گردش است ، هیچکس را یارای آن نیست که آنها را در داد و ستد نپذیرد، جز اینکه زندگی خود بخطر اندازد. همه رعایای او بیدرنگ آن را میپذیرند و هر کالایی که دلشان بخواهد با آن خریداری میکنند، خواه آن کالا مروارید یا جواهر و یازر و سیم باشد. بسا در سال کاروانهای بزرگ وارد خان بالیغ میشوند و در میان کالاهای خود پارچه های زربفت ، بخان بزرگ عرضه میدارند. خان بزرگ دوازده تن از مردم کالا شناس و با سلیقه را بدربار خود میخواند تا کالا را آنچنانکه باید بیازمایند و هر کدام را که پسندیدند از روی وجدان ارزش آنها را معین کنند و یک سود شایسته هم بهریک از آنها بیفزایند. بهای هر آنچه را که برگزیدند با پول کاغذی میپردازند و صاحب کالا هم ایرادی ندارد زیرا با آنچه او دریافت داشته میتواند بهزینه ٔ خود برساند و هر کالایی که خواست با همان پول بخرد. اگر آن سود از کشوری باشد که اینگونه پول در آنجارواج نداشته باشد با این پول در چین کالاهایی بدست می آورد که در بازارهای کشور خودش به آنها نیازمندند. اگر کسی از این پول کاغذی در دست داشته باشد که بواسطه ٔ استعمال خراب و مندرس شده باشد میتواند آن را بضرابخانه (چاوخانه ) برده و با سه درصد کسر، پول کاغذی نو بستاند. اگر کسی از برای حرفه ٔ خود بزر و سیم نیازمند باشد و خواسته باشد با اینگونه فلزات پیاله یاکمربند یا چیز دیگری بسازد میتواند با پول کاغذی خود از ضرابخانه شمش زر و سیم بخرد. اعلیحضرت حقوق لشکریان خود را با همین پول کاغذی میپردازد و نزد اینان همان ارزش زر و سیم را دارد با وجود این میتوان بیقین گفت که خان بزرگ بیش از هر پادشاهی در این جهان از گنجینه برخوردار است » ۞ . ابن بطوطه که در سال 724 هَ . ق . در چین بوده در ذکردراهم الکاغذ التی بها یبیعون و یشترون ، گوید: «مردم چین با دینار و درهم چیز نمیفروشند، خرید و فروش آنان با پاره ٔ کاغذی است ببزرگی کف آدمی که در چاپخانه ٔ پادشاهی طبع شود، هرگاه این کاغذها در دست مردم خراب و پاره شود آنها را بجایی برند که مانند ضرابخانه ٔ ماست ، کهنه ها را داده نو بستانند و مزدی نمیپردازند زیرا کسانی که به این کار گماشته هستند از پادشاه روزی خود را دریافت می کنند. در سر این ضرابخانه (چاوخانه ) یکی از سران بزرگ گماشته شده است . اگر کسی بادرهم سیم و دینار، از برای خرید ببازار برود آن پول را از او نپذیرند و نیز به آن توجه نکنند» ۞ . پس از قوبیلای قاآن و تیمور قاآن (694 - 706) پول کاغذی فزون و فراوان بگردش درآمد، چون زر و سیمی که آنهمه چاو را پشتیبان باشد در خزینه ٔ دولتی چین نبود ناگزیر کاغذی شد بی بها و از گردش افتاد. پول کاغذی بسا پیشتر از عهد مغول در چین رواج یافته بود. گذشته از زمان پادشاهی خاندان سونگ (960-1289 م .) که یاد کردیم ، در هنگام شهریاری خاندان سوئی (589 - 618 م .) بواسطه ٔ پیش آمد جنگهای پی در پی ونیازمندی بپول بناچار پول چرمی و کاغذی بکار افتاد ۞ . پول کاغذی در ایران دوامی نداشت اما نام آن در تاریخ و ادبیات ما بجاست ، در چند فرهنگ فارسی ، در آن میان فرهنگ رشیدی کلمه ٔ چاو یاد ش-ده و از ابن یمین که در س-ال 685 هَ . ق . تولدیافت و در سال 769 در گذشت این شعر را بگواه آورده است :
روان شد چو از موکب شیخ عهد
رهی ناروان ماند مانند چاو.
از این گذشته در زبان فارسی بهیئت چاپ و چاپخانه مانده که بجای کلمات عربی طبع و مطبعه بکار میرود. شک نیست که این کلمه یادگار روزگار کیخاتوخان و چاو و چاوخانه آن زمان است . در هند هم این کلمه بجای مانده است و کلمات چهاپ ، چهاپه ، چهاپه خانه ، چهپائی و چهاپنا (چاپ کردن ) موجود است . اگر پول کاغذ یا چاو زود در ایران از میان رفت امروزه همان پول کاغذی باسم روسی اسکناس (اصلاً لاتین ) در ایران ، چنانکه در سراسر روی زمین بجز نزد قبایل وحشی ، رواج دارد. واژه ٔ اسکناس گویا بمیانجی روسها به ایران رسیده باشد زیرا در این زبان اسیگوناس ۞ گویند، ناگزیر این لغت ریشه و بن اسلاو ندارد بلکه از زبان لاتین است روسها آن را از فرانسه گرفته اند و آن اسینیه ۞ میباشد از کلمه ٔ لاتین اسیگنو ۞ بمعنی حواله امضا. پول کاغذی فرانسه یا «اسینیه » که در سال 1789 م . بگردش افتاد وزود جا تهی کرد و لغتش بما رسیده ، سرانجام بهتری ازچاو نداشت . این اسکناس از همان آغاز بگردش در آمدن رو به نشیب رفت و چندی نپایید که روی بکاهش نهاد و در پایان سال 1791 م . هشت درصد پائین آمد، در سال 1792 م . ارزش یک اسینیه ٔ صد لیره ای ، رسید به 72 فرانک ودر سال 1793 م . به 22 لیره گرایید، پس از چندی درنگ ، در سال 1795 رسید به 2 لیره و در مارس سال 1796 این صد لیره ٔ کاغذی فقط 30 سانتیم ارزش داشت » ۞ . این است باختصار سرگذشت پولهای ناپایدار چاو و اسینیه و لغاتی که از آنها بهیئت چاپ و اسکناس در زبان ما هنوز پایدار است .
پول - پس از آنکه دانستیم ریال و قران و تومان و چاو واسکناس از کجاست ، اینک به بینیم خود کلمه ٔ پول که همه ٔ مسکوکات بهمین نام خوانده میشود، از کجاست . پول مانند کلمات دیگری که در این گفتار یاد کردیم قدمت ندارد. پول بمعنی جسر که امروزه پل بی واو نویسند پیوستگی با کلمه ای که موضوع سخن ماست ندارد. در نوشته های پیشینیان فقط در سفرنامه ٔ ناصرخسرو بنظر نگارنده رسیده که پول آلت مبادله یا داد و ستد یاد گردیده است . ناصرخسرو در هیجدهم جمادی الاولی 438 هَ . ق . در شهر اخلاط (از شهرهای ارمنستان ) بود و درباره ٔ آن مینویسد: «و در این شهر اخلاط بسه زبان سخن گویند تازی و پارسی و ارمنی و ظن من آن بود که اخلاط بدین سبب نام آن شهر نهاده اند و معامله ٔ آنجا بپول باشد و رطل ایشان سیصد درم باشد» ۞ . اگر خوانندگان در سندی قدیمتر به این کلمه برخورده باشند باز یونانی بودن آن ثابت است و آن از ابلس ۞ یونانی است که در لاتین ابلوس ۞ و در فرانسه ابل ۞ شده است . ابلس یک ششم درهم (= درخمه ) ۞ بوده از سیم و مس سکه زده میشد. همین سکه ٔ ناچیز بوده که یونانیان بدهان مرده ٔ خود میگذاشتند و عقیده داشتند که روان پس از مرگ بقایقی نشسته از رود مینوی استیکس ۞ گذشته بجهان دیگر رسد. این ابلس مزد قایق بان خارون ۞ میباشد k00l)_&tl;rb&tg; &tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;egalfuA&tl;naps/&tg;.&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;5&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;nnameeS&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;ottOnov&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;remoR&tl;naps/&tg;&tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;&tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;.&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;761&tl;naps/&tg;.&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;S&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;0191&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;gizpieL&tl;naps/&tg;&tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;');"> ۞<a/> . در گفتار برنج (ص <naps ssalc="thgilhgih" rid="rtl">83<naps/> کتاب هرمزدنامه )گفتیم که چینیان از برای هزینه و توشه ٔ سفر واپسین مردگان خود صدف (گوشماهی ) و برنج میگذاشتند.<rb>پاره - شاید یک لغت فارسی که تا باندازه ای مفهوم کلمه ٔ پول را برساند پاره باشد. در نوشته های پهلوی کلمه ٔ پارک بمعنی پول بکار رفته است ، بویژه پارک بمعنی رشوه و پارک ستان و پارک ستانشنیه <a di="733021nf" ferh="#" revoesuomno="tpircsavaj:piTwohS('&tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;.&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;hinhsinatS&tl;naps/&tg; &tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;');"> ۞<a/> بمعنی رشوه خواری بسیار آمده و چنانکه در ارداویرافنامه و مینوخرد و جز اینها و در زبان ترکی عثمانی پارک (پارا یا پاره ) که از فارسی گرفته شده بمعنی پول است . خود کلمه ٔ پاره یادآور نخستین مرحله ٔ سکه است ، پیش از اینکه فلزات را سکه زنند و آنها را به نقش یا خطی بیارایند پاره ٔ فلزات از برای داد و ستد بکار میرفت و آن را یاد خواهیم کرد. واژه ٔ پاره در فرهنگهای فارسی بمعنی رشوه و بخشش و بها و پول یاد شده و در نظم و نثر پیشینان بهمان معانی بکار رفته است :<naps/> <rb>هر آنجا که پاره شد از در درون <rb>شود استواری ز روزن برون .<rb> <p ssalc="rohtua">عنصری .<p/><rb>چون نار پاره پاره شود حاکم <rb>گر حکم کرد باید بی پاره .<rb> <p ssalc="rohtua">ناصرخسرو.<p/><rb>ما پادشاه پاره و رشوت نبوده ایم <rb>بل پاره دوز خرقه ٔ دلهای پاره ایم .<rb> <p ssalc="rohtua">مولوی .<p/><rb>بر پاره ٔ زر گردد جایی که خوری می <rb>برچشمه ٔ خون گردد جایی که کشی کین .<rb> <p ssalc="rohtua">فرخی .<p/><rb> <a di="833021nf" ferh="#" revoesuomno="tpircsavaj:piTwohS(' در این کتاب چندین شاهددیگر یاد گردیده است . رجوع شودبکلمه ٔ پاره .&tl;rb&tg;');"> ۞<a/> <rb>شئته - در اوستا نیز بواژه ای برمیخوریم که مفهوم پول و مسکوک از آن برمیاید و آن واژه ٔ شئته <a di="143021nf" ferh="#" revoesuomno="tpircsavaj:piTwohS('&tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;.&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;ateahs&tl;naps/&tg; &tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;');"> ۞<a/> است که در فروردین یشت ، فقره ٔ <naps ssalc="thgilhgih" rid="rtl">76<naps/> و اشتات یشت ، فقره ٔ <naps ssalc="thgilhgih" rid="rtl">1<naps/> و فرگرد (فصل ) چهارم وندیداد، فقره ٔ <naps ssalc="thgilhgih" rid="rtl">44<naps/> و جز اینها آمده و در همه ٔ فرهنگهای کلمات اوستایی ودر تفسیر اوست-ا، خاورشناسان آن را بمعنی پول و نقدگرفته اند. شئته ونت <a di="043021nf" ferh="#" revoesuomno="tpircsavaj:piTwohS('&tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;.&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;tnavateahs&tl;naps/&tg; &tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;');"> ۞<a/> را بمعنی پولدار یا ثروتمند دانسته اند <a di="933021nf" ferh="#" revoesuomno="tpircsavaj:piTwohS(' &tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;regieG&tl;naps/&tg; .&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;W&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;nov&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;ehcarpsatsewA&tl;naps/&tg; &tl;naps/&tg;&tl;rb&tg; &tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;nov&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;hcarpsdneZ&tl;naps/&tg; ؛&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;7781&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;negnalrE&tl;naps/&tg;&tl;naps/&tg;&tl;rb&tg; &tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;atsevA&tl;naps/&tg; ؛&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;4681&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;gizpieL&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;itsuJ&tl;naps/&tg;.&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;F&tl;naps/&tg;&tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;&tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;yabmoB&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;agnaK&tl;naps/&tg;.&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;E&tl;naps/&tg;.&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;K&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;yb&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;egaugnaL&tl;naps/&tg;&tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;&tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;.&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;C&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;rap&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;atsevA&tl;naps/&tg;َ&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;L&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;ed&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;eugnaL&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;aL&tl;naps/&tg; ؛&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;7681&tl;naps/&tg;&tl;naps/&tg;&tl;rb&tg; &tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;sehcinaritlA&tl;naps/&tg;.&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;2881&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;siraP&tl;naps/&tg;,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;zelraH&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;eD&tl;naps/&tg;&tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;&tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;eamolohtraBirhC&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;nov&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;hcubretroW&tl;naps/&tg;&tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;&tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;.&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;4091&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;grubssartS&tl;naps/&tg;&tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;');"> ۞<a/> گزارندگان (مفسرین ) اوستا در روزگار ساسانیان در هر جای از اوستا که به این کلمه رسیدند آن را در زبان پهلوی ، زبان رایج زمان خودشان ، به خواستک گردانیده اند، همان واژه ای که در فارسی «خواسته » شده و بمعنی مطلق مال و ثروت گرفته میشود <naps ssalc="thgilhgih">:<naps/> <rb>دانش و خواسته است نرگس و گل <rb>که به یک جای نشکفند بهم <rb>هر کرا دانش است خواسته نیست <rb>و آنکه را خواسته است دانش کم .<rb> <p ssalc="rohtua">شهید بلخی .<p/><rb>از این که بگذریم ، در یکی از قطعات اوستایی بواژه ای بر میخوریم که باید نام یک سکه و پول مخصوص باشد و آن اسپرنه <a di="553021nf" ferh="#" revoesuomno="tpircsavaj:piTwohS(' &tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;legeipS&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;ffloW&tl;naps/&tg; .&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;anerepsa&tl;naps/&tg; &tl;naps/&tg;&tl;rb&tg; &tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;در تفسیر اوستایی : &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;retetsemraD&tl;naps/&tg;&tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;و دیگران نیز شئته بمعنی ثروت ، خواسته گرفته شده است .&tl;rb&tg;');"> ۞<a/> میباشد <a di="453021nf" ferh="#" revoesuomno="tpircsavaj:piTwohS(' &tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;nov&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;bagsuA&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;miO&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;I&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;gnahraF&tl;naps/&tg; &tl;naps/&tg;&tl;rb&tg; &tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;eid&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;ruf&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;ffirhstieZ&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;reneiW&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;ni&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;tlehcieR&tl;naps/&tg;&tl;naps/&tg;&tl;rb&tg; &tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;dnaB&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;VIX&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;sednalnegroM&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;sed&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;ednuK&tl;naps/&tg;&tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;&tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;.&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;0091&tl;naps/&tg;&tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;');"> ۞<a/> . همین کلمه با کلمات دیگری ترکیب یافته چون اسپرنومزه <a di="353021nf" ferh="#" revoesuomno="tpircsavaj:piTwohS('&tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;.&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;azam&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;onerepsa&tl;naps/&tg; &tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;');"> ۞<a/> که در فقره ٔ <naps ssalc="thgilhgih" rid="rtl">84<naps/> از فصل چهارم وندیداد آمده ، اسپرنومزنگه <a di="253021nf" ferh="#" revoesuomno="tpircsavaj:piTwohS('&tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;.&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;hgnazam&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;onerepsa&tl;naps/&tg; &tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;');"> ۞<a/> که در فقره ٔ <naps ssalc="thgilhgih" rid="rtl">06<naps/> از فصل پنجم وندیداد آمده و در هر دو جا در پهلوی شده : اسپرون مساک <a di="153021nf" ferh="#" revoesuomno="tpircsavaj:piTwohS('&tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;.&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;kasam&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;nurapsa&tl;naps/&tg; &tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;');"> ۞<a/> چنانکه دیده میشود در تفسیر پهلوی ، همان کلمات اوستایی بهیئت پهلوی بکار رفته ، آنچنانکه دانسته نمیشود اسپرنه چه ارزشی داشته ، اما در تفسیر پهلوی فقره ٔ <naps ssalc="thgilhgih" rid="rtl">06<naps/> از فصل پنجم وندیداد کلمه ای افزوده شده که در زمان ساسانیان ، در زبان پهلوی ،رایج بوده و آن «جوجن » <a di="053021nf" ferh="#" revoesuomno="tpircsavaj:piTwohS('&tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;.&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;kava&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;najoj&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;nogiC&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;kasaM&tl;naps/&tg; &tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;');"> ۞<a/> است که تا باندازه ای میرساند اسپرنه ٔ اوستایی چه ارزشی داشت <a di="943021nf" ferh="#" revoesuomno="tpircsavaj:piTwohS(' نگاه کنید به :&tl;rb&tg; &tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;.&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;reD&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;tmmaS&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;etxetdnurG&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;atsevA&tl;naps/&tg;&tl;naps/&tg;&tl;rb&tg; &tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;red&tl;naps/&tg; :&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;dnaBI&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;gnuztesrehu&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;hcseravzuH&tl;naps/&tg;&tl;naps/&tg;&tl;rb&tg; &tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;3581&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;neiW&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;legeipSF&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;nov&tl;naps/&tg;,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;dadidneV&tl;naps/&tg;&tl;naps/&tg;&tl;rb&tg; &tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;yb&tl;naps/&tg;,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;dadidneV&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;ivalhaP&tl;naps/&tg; ؛&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;76&tl;naps/&tg;.&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;s&tl;naps/&tg;&tl;naps/&tg;&tl;rb&tg; &tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;yabmoB&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;airaselknA&tl;naps/&tg;. &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;erogmarheB&tl;naps/&tg;&tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;&tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;031&tl;naps/&tg;.&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;p&tl;naps/&tg;,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;9491&tl;naps/&tg;&tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;');"> ۞<a/> در تفسیر پهلوی اوستا آنچنانکه یاد کردیم و در نوشته های پهلوی چون فرهنگ پهلویک که مناختای خوانده میشود و بندهش و شایست نه شایست ، بهیئت «<naps ssalc="thgilhgih" rid="rtl">22<naps/>» نوشته شده . (در فرهنگ پهلویک زوزن <a di="843021nf" ferh="#" revoesuomno="tpircsavaj:piTwohS('&tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;.&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;nazuZ&tl;naps/&tg; &tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;');"> ۞<a/> هم نوشته شده ) <a di="743021nf" ferh="#" revoesuomno="tpircsavaj:piTwohS(' نگاه کنید به :&tl;rb&tg; &tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;yrassolG&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;dnazaP&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;ivalhaP&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;dlO&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;nA&tl;naps/&tg;&tl;naps/&tg;&tl;rb&tg; &tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;guaH&tl;naps/&tg;.&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;Mdna&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;asA&tl;naps/&tg; .&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;J&tl;naps/&tg;.&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;H&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;yb&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;detidE&tl;naps/&tg;&tl;naps/&tg;&tl;rb&tg; &tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;dna531&tl;naps/&tg;.&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;p&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;0781&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;nodnoL&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;yabmoB&tl;naps/&tg;&tl;naps/&tg;&tl;rb&tg; &tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;.&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;342&tl;naps/&tg;&tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;و به فصل &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;81&tl;naps/&tg; فرهنگ پهلویک :&tl;rb&tg; &tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;.&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;mieH&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;yb&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;detidE&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;kivalhaP&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;I&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;gnahraF&tl;naps/&tg;&tl;naps/&tg;&tl;rb&tg; &tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;.&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;2191&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;grebledieH&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;reknuJ&tl;naps/&tg;&tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;و به فصل یک آن و به ص &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;87&tl;naps/&tg; یوستی در فهرست لغات پهلوی بندهش :&tl;rb&tg; &tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;8681gizpieL&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;itsuJnov&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;hsehednuB&tl;naps/&tg;&tl;naps/&tg;&tl;rb&tg; &tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;741&tl;naps/&tg;.&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;s&tl;naps/&tg;.&tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;دودن هم یاد کرده است . زوزن = جوجن مشتبه نشود با زوزن که از توابع خواف (در خراسان ) است ، نگاه کنید به :نزهة القلوب حمداﷲ مستوفی ص &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;451&tl;naps/&tg;و بصفحات اول تاریخ بیهقی که از زوزنی یاد میکند.&tl;rb&tg;');"> ۞<a/> . این نشان با علامت ایدئوگرام <a di="643021nf" ferh="#" revoesuomno="tpircsavaj:piTwohS('&tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;.&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;emmargnedI&tl;naps/&tg; &tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;');"> ۞<a/> در قرائت سنتی زرتشتیان جوجن خوانده شده همان است که در برهان قاطع جوجن یاد گردیده : جوجن بلغت زند و پازند بمعنی درم باشد که چهل و هشت حبه است . باز برهان قاطع تحت کلمه ٔ جوجره آورده : جوجره درم را گویند که چهل و هشت حبه است و بار سوم در لغت زوزن نوشته : «زوزن بکسر ثالث بر وزن مؤمن درم باشد که بعربی درهم گویند و آن چهل و هشت حبه است ». شبهه نیست که جوجن = زوزن در متون پهلوی بجای درهم آورده شده <a di="543021nf" ferh="#" revoesuomno="tpircsavaj:piTwohS(' نگاه کنید به :&tl;rb&tg; &tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;yb&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;V&tl;naps/&tg; .&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;lov&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;tsaEeht&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;fo&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;skooB&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;dercaS&tl;naps/&tg;&tl;naps/&tg;&tl;rb&tg; &tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;.&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;142&tl;naps/&tg; .&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;p&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;tseW&tl;naps/&tg;&tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;((وست )) کلمه ٔ هزوارش را &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;nagug&tl;naps/&tg; خوانده و ((دارمستتر)) در ترجمه ٔ اوستای خود &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;ozuz&tl;naps/&tg; آورده است . ونگاه کنید بکلمه ٔ &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;anerepsa&tl;naps/&tg; در:&tl;rb&tg; &tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;eamolohtraB&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;noV&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;retroW&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;sehcsinaritlA&tl;naps/&tg;&tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;&tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;.&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;812&tl;naps/&tg; .&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;ps&tl;naps/&tg;&tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;');"> ۞<a/> و ارزش آن چهارم یک ستیر (= سیر) است یا آنچنانکه در فصل اول شایست نه شایست فقره ٔ <naps ssalc="thgilhgih" rid="rtl">2<naps/> آمده : «و هر ستیر چهار درهم سنگ » <a di="443021nf" ferh="#" revoesuomno="tpircsavaj:piTwohS(' &tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;yb&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;tsayahS&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;en&tl;naps/&tg; - &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;tsayahS&tl;naps/&tg; &tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;&tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;.&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;531&tl;naps/&tg; .&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;p&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;0391&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;grubmaH&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;aidavaT&tl;naps/&tg;&tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;');"> ۞<a/> یا آنچنانکه در روایات آمده : «و هر استیر چهار درهم بود» <a di="343021nf" ferh="#" revoesuomno="tpircsavaj:piTwohS(' &tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;reD&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;rutaretiL&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;ellenoitidarT&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;eiD&tl;naps/&tg; &tl;naps/&tg;&tl;rb&tg; &tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;.&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;s&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;0681&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;neiW&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;legeipS&tl;naps/&tg; .&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;F&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;nov&tl;naps/&tg;,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;nesreP&tl;naps/&tg;&tl;naps/&tg;&tl;rb&tg; &tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;.&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;N&tl;naps/&tg; .&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;M&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;yb&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;noitaziliviC&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;nairtsaoroZ&tl;naps/&tg; ؛&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;88&tl;naps/&tg;&tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;&tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;763&tl;naps/&tg; .&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;p&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;2291&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;kroY&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;weN&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;allahD&tl;naps/&tg;&tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;');"> ۞<a/> . بنابراین از اسپرنه در اوستا یک گونه مسکوک یا پول یا وسیله ٔ داد و ستد اراده شده و مفسرین نامه ٔ دینی در زمان ساسانیان آن را نیز چنین چیزی دانسته اند که معادل آن را جوجن (درهم ) آورده اند از این که در زمان اوستایی پول بوده یا خود اجناس بهم مبادله میشده سخن خواهیم داشت . در اینجا باید گفته شود که جوجن = زوزن از لغات ایرانی نیست بلکه از لغات بیگانه است که آن را هزوارش نامند این گونه لغات سامی (ارامی ) در نوشته های پهلوی فزون و فراوان است ، لغت مورد بحث ما نیز از آنهاست که از یک زبان قدیمت-ر س-امی که اکدی باشد داخل زبان ارامی شده است «زوزو» در زبان اکدی به معنی یک پاره سیم (نقره ) یاد شده و در ارامی نام یک پول نقره ای کوچک است <a di="243021nf" ferh="#" revoesuomno="tpircsavaj:piTwohS(' &tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;nov&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;retrowdmerF&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;ehcsidakkA&tl;naps/&tg; &tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;&tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;.&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;12&tl;naps/&tg; .&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;s&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;7191&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;gizpieL&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;nremmiZ&tl;naps/&tg;&tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;');"> ۞<a/> .<rb>داد و ستد در اوستا - برخی از دانشمندان گویند که در زمان اوستایی هنوز پول مسکوک در ایران نبوده و نبایستی در اوستا از آن سخن رفته باشد <a di="653021nf" ferh="#" revoesuomno="tpircsavaj:piTwohS(' &tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;.&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;W&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;nov&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;rutIuK&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;ehcsinaritsO&tl;naps/&tg; &tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;&tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;.&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;793&tl;naps/&tg; .&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;s&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;2881&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;negnalrE&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;regieG&tl;naps/&tg;&tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;');"> ۞<a/> . درست است در کهنترین بخش اوستا از آن سخنی نیست ، زیرا از قرن ششم پیش از مسیح پول در ایران شناخته شده است اگر در بخشهای متأخر اوستا مسکوکی یاد شده باشد نباید شگفت آمیز باشد اما معمولاً در اوستا، در بخشهایی هم که نسبةً متأخر دانسته شده از برای مزد کاری و دیه ٔ گناهی از جنس سخن رفته و بویژه چهارپایان وسیله ٔ داد و ستد است و همچنین است در ودا و توراة و همه ٔ آثار کتبی قدیم . از برای نمونه چند فقره از فرگرد (فصل ) هفتم وندیداد را که در آن از مزد پزشک و ستور پزشک (بیطار) سخن رفته یاد میکنیم : در فقرات <naps ssalc="thgilhgih" rid="rtl">14<naps/> - <naps ssalc="thgilhgih" rid="rtl">34<naps/> آن فرگرد آمده : «آتوربان (موبد) را درمان کنند برای یک آفرین نیک ، خانخدای را درمان کنند به ارزش پست ترین ستور، دهخدای ده را درمان کنند به ارزش یک ستور میانگین ، شهربان شهر را درمان کنند به ارزش بهترین ستور، شهریار کشور را درمان کنند به ارزش یک گردونه ٔ چهاراسبه . در فقره ٔ <naps ssalc="thgilhgih" rid="rtl">24<naps/> از زن خانخدای (کدبانو) و زن دهخدای و زن شهربان و زن شهریار سخن رفته و مزد پزشکی که بیماری آنان را چاره بخشیده باشد بحسب ترتیب ، یک ماده خر و یک ماده گاو و یک مادیان و یک ماده شتر معین شده است . در فقره ٔ <naps ssalc="thgilhgih" rid="rtl">34<naps/> درباره ٔ مزد پزشکی که بزرگ زاده ای را از ناخوشی برهاند و مزد ستور پزشکی (بیطار) که چارپایان را تندرست سازد آمده :<rb>«بزرگ زاده را درمان کنند به ارزش بهترین ستور، بهترین ستور را درمان کنند بارزش ستور میانگین ، ستور میانگین را درمان کنند بارزش پست ترین ستور. ستورپست ترین را درمان کنند به ارزش یک پاره گوشت » <a di="173021nf" ferh="#" revoesuomno="tpircsavaj:piTwohS(' - بجای موبد - خانخدا - دهخدا - شهربان شهریار، بحسب ترتیب در متن آمده :&tl;rb&tg; &tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;- &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;itiapsiVitiaP&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;uhgniaD&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;navarhtA&tl;naps/&tg;&tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;در نوشته های پهلوی پست ترین &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;itiap&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;onamn&tl;naps/&tg; ستورو ستور میانگین و بهترین ستور بحسب تربیت خر وگاو و اسب یا شتر است - ستور در اوستا ستوره &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;aroatS&tl;naps/&tg; بمعنی مطلق چارپایان بزرگ است در فارسی ستور به اسب اطلاق میشود در مقابل چارپایان بزرگ در متن انومیه &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;aymunA&tl;naps/&tg; آمده که چارپایان خرد چون بز و میش باشد. در نوشته های پهلوی ستور پزشک بیطار است . کلمه ٔ دامپزشک در این چند سال اخیرساخته شده و بدساخته اند. چنانکه دیده میشود مزد پزشک نظر بطبقات مردم بارزش (ارجنگه &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;hgnajerA&tl;naps/&tg;) چارپایان است . این مزد از آفرین نیک یا دعای خیر موبد شروع میشود و با یک پارچه ٔ گوشت یا یک خوراک از طرف صاحب بز یا میش انجام میپذیرد.&tl;rb&tg;');"> ۞<a/> . در اوستا اینگونه فقرات که میرساند مزد کار و داد و ستد با جنس بوده ، بسیار است همه ٔ آنها را یاد کردن سخن را بدرازا میکشاند. در ایران و در همه جای روی زمین پیش از اختراع سکه ، جنسی که بدان نیازمند بودند با جنس دیگر مبادله میشد در میان چیزهای گوناگون برخی از آنها بیشتر از برای مبادله اختصاص یافت از آنهاست گوشماهی که در بخش بزرگی از سرزمینها از اقیانوس آرام گرفته تا کرانهای مکزیک رواج داشت . شک نیست که وسیله ٔ مبادله از حیث زمان و مکان تغییر میکرده و نزد قومی جنس مخصوصی طرف توجه بوده مثلاً نزد اقوام اولیه سنگ چخماخ <a di="073021nf" ferh="#" revoesuomno="tpircsavaj:piTwohS('&tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;.&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;xeliS&tl;naps/&tg; &tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;');"> ۞<a/> بیشتر خواستار داشت .» <a di="963021nf" ferh="#" revoesuomno="tpircsavaj:piTwohS('&tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;dlroW&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;eht&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;fo&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;yrotsiH&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;htrowsmraH&tl;naps/&tg; &tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;&tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;.&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;7075&tl;naps/&tg; .&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;p&tl;naps/&tg;,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;4191&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;nodnoL&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;VIX&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;loV&tl;naps/&tg;&tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;');"> ۞<a/> نزد چینیها مروارید و سنگ یشم ، کاسه ٔ سنگپشت وابریشم و کتان در داد و ستد بجای پول بکار میرفت . پارچه ٔ کتان بایستی به پهنا و درازای معینی بریده شده باشد. در زمان پادشاهی ووتی <a di="863021nf" ferh="#" revoesuomno="tpircsavaj:piTwohS('&tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;.&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;it&tl;naps/&tg;- &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;uW&tl;naps/&tg; &tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;');"> ۞<a/> (<naps ssalc="thgilhgih" rid="rtl">041<naps/> - <naps ssalc="thgilhgih" rid="rtl">78<naps/> ق . م .) بزرگان کشور، یا خویشان و بستگان که روزانه یا در هنگام جشنها به دربار می آمدند، پاره های چهار گوشه ای از پوست جانوران به امپراتور خودتقدیم میکردند. این چرم پاره ها پس از آن مهری یافته در میان مردم در داد و ستد بکار میرفت با اینکه پول فلزی مسکوک سالها پیش از آن در چین رواج داشت .» <a di="763021nf" ferh="#" revoesuomno="tpircsavaj:piTwohS(' &tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;nov&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;neitsanyD&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;enieS&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;anihC&tl;naps/&tg; &tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;&tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;721&tl;naps/&tg; .&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;s&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;0091&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;nilreB&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;legieH&tl;naps/&tg; .&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;F&tl;naps/&tg;&tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;');"> ۞<a/> در ایران هم در زمان داریوش وجانشینان وی با آنکه پول مسکوک موجود بود، چیزهای دیگر هم بجای سکه بکار میرفت و از آن یاد خواهیم کرد.از زمان اولیه که بگذریم در نزد بسیاری از اقوام شبان و گله دار، چارپایان خانگی چون گاو و گوسفند وسیله ٔ معامله بوده ، چنانکه در اشعار هومر یونانی ارزش زین افزارهای (اسلحه ٔ) برخی از ناموران و دلیران به گاوبرآورده شده است و در اشعار اشیل یونانی (<naps ssalc="thgilhgih" rid="rtl">525<naps/> - <naps ssalc="thgilhgih" rid="rtl">654<naps/>ق . م .) گفته شده زبان خموشی کسی را میتوان به گاو خرید و روی زبانش یک گاو گذاشت ، از این عبارت پول اراپده شده ، زیرا گاو وسیله ٔ خرید و فروش بود. همچنین لغت پکونیه <a di="663021nf" ferh="#" revoesuomno="tpircsavaj:piTwohS('&tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;.&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;ainuceP&tl;naps/&tg; &tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;');"> ۞<a/> که در زبان لاتین بمعنی پول و ثروت آمده از پکوس <a di="563021nf" ferh="#" revoesuomno="tpircsavaj:piTwohS('&tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;.&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;suceP&tl;naps/&tg; &tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;');"> ۞<a/> که چارپای خانگی یا گله و رمه است درآمده است . پلینیوس در نخستین سده ٔ میلادی مینویسد: «نام پول پکونیه از پکوس در آمده که گله یا چارپای اهلی است . نخستین کسی که مس سکه زد پادشاه سوریوس <a di="463021nf" ferh="#" revoesuomno="tpircsavaj:piTwohS('&tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;.&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;suireveS&tl;naps/&tg; &tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;');"> ۞<a/> بود. پیش از او در روم پاره فلز بدون اینکه سکه خورده باشد و دارای نشانی باشد بجای پول بکار میبردند» <a di="363021nf" ferh="#" revoesuomno="tpircsavaj:piTwohS(' &tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;IIIVX&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;silarutaN&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;airotsiH&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;suinilP&tl;naps/&tg; &tl;naps/&tg;&tl;rb&tg; &tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;.&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;231&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;IIIXXX&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;2&tl;naps/&tg;&tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;پکوس &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;suceP&tl;naps/&tg; لاتین مطابق است با پسو &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;usaP&tl;naps/&tg; یا فشو &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;uhsF&tl;naps/&tg; اوستایی که نیز بمعنی چارپای خانگی و جانور اهلی است ، از همین کلمه است شبان (بضم شین ) در فارسی که در پهلوی شوپان گویند - لفظاً یعنی نگهبان گله و رمه فشو + پا &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;aP&tl;naps/&tg; یعنی پائیدن . افتادن حرف فاء اوستائی از سر واژه های فارسی بسیار رایج است مانند فشرمه &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;amerahsF&tl;naps/&tg; که در فارسی شرم شده است هیئت دیگری از این کلمه در فارسی چوپان است . پس این کلمه با چوب و چماق ترکیب نیافته است .&tl;rb&tg;');"> ۞<a/> . در زبان فرانسه کلمه ٔ پکون <a di="263021nf" ferh="#" revoesuomno="tpircsavaj:piTwohS('&tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;.&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;enuceP&tl;naps/&tg; &tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;');"> ۞<a/> بمعنی پول و مشتقات آن پکونیو، پکونیر <a di="163021nf" ferh="#" revoesuomno="tpircsavaj:piTwohS('&tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;.&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;eriainuceP&tl;naps/&tg; و &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;xueinuceP&tl;naps/&tg; &tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;');"> ۞<a/> یادگاری است از همان روزگاران . دیگر از چیزهایی که در مرز و بوم معینی رواج داشته و وسیله ٔ معامله بوده برنج است در ژاپن ، و بسته ٔ چای قالب زده در آسیای مرکزی ، و پوست جانوران (مانند سمور و سنجاب ) در سرزمینهای خلیج هودسون در آمریکای شمالی ، و پارچه ٔ پنبه ای یا نمک کلوخی در افریقای مرکزی . در میان همه ٔ اینها و بسا چیزهای دیگر که هریک در جایی چون پول بکارمیرفت ، برخی از همان روزگاران کهن برتری یافته بده و بستانها با آنها انجام میشده و رفته رفته در همه جاو نزد همه ٔ مردم روی زمین پذیرفته گردید و آن زر و سیم و مس است که در طبیعت بیش از هر چیز پایدارتر است و دیرتر تباه میگردد» <a di="063021nf" ferh="#" revoesuomno="tpircsavaj:piTwohS(' &tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;euqitiloP&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;eimonocED&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;sruoC&tl;naps/&tg; &tl;naps/&tg;&tl;rb&tg; &tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;siraP&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;noitide&tl;naps/&tg;َ &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;eme&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;3&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;ediG&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;selrahC&tl;naps/&tg;&tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;&tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;.&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;6533&tl;naps/&tg; .&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;p&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;3191&tl;naps/&tg;&tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;');"> ۞<a/> . در توراة هم در کهن ترین بخش آن مانند اوستا در بسیاری از موارد مبادله ٔ کالا بهمدیگر یاد شده ، بویژه سیم (نقره ) وسیله ٔ داد و ستد بوده . در سفر پیدایش ، باب <naps ssalc="thgilhgih" rid="rtl">32<naps/> از این سخن رفته که ساره زن ابراهیم در صد و بیست و هفت سالگی در کنعان از جهان درگذشت ، ابراهیم در آنجا سرزمینی برگزید چهار صد و پنجاه مثقال سیم با ترازو سنجید و آن زمین را خرید و ساره را بخاک سپرد. دربخشهای پسین تر از «اسفار خمسه » از درم زر سخن رفته ،چنانکه در باب دوم از کتاب عزرا که از آزاد شدن اسرائیلیان بفرمان کورش هخامنشی و از بردگی بیرون آمدن آنان و برگشتن از بابل به اورشلیم برای ساختن خانه ٔ خدا، سخن رفته در فقرات <naps ssalc="thgilhgih" rid="rtl">86<naps/> - <naps ssalc="thgilhgih" rid="rtl">96<naps/> آمده : «از جمله ٔ هدایایی که آنان از برای پیشرفت کار بگنجینه ٔ آنجا دادند شصت و یکهزار درم زر و پنج هزار منای سیم و صد دست رخت از برای کاهنان بود.» <a di="953021nf" ferh="#" revoesuomno="tpircsavaj:piTwohS('- به نحمیا باب &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;7&tl;naps/&tg; فقرات &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;07&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;27&tl;naps/&tg; نیز نگاه کنید که از درم طلا و منای نقره یاد شده است .&tl;rb&tg;');"> ۞<a/> هم چنین در بسیاری از جاهای توراة از شقل که آن رایاد خواهیم کرد، نامبرده شده است و در سفر خروج <a di="853021nf" ferh="#" revoesuomno="tpircsavaj:piTwohS('&tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;.&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;sudoxE&tl;naps/&tg; &tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;');"> ۞<a/> در باب <naps ssalc="thgilhgih" rid="rtl">03<naps/> فقره ٔ <naps ssalc="thgilhgih" rid="rtl">31<naps/> گفته شده یک شقل بیست قیراط است . در آن بخشهائی از نامه ٔ دینی یهود از پول سکه زده یاد شده که پس از تأسیس پادشاهی هخامنشیان نوشته شده ، یعنی زمانی پس از گشوده شدن بابل (در سال <naps ssalc="thgilhgih" rid="rtl">935<naps/> ق . م .) بدست ایرانیان و آزاد شدن یهودیان بفرمان کورش <a di="753021nf" ferh="#" revoesuomno="tpircsavaj:piTwohS(' &tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;.&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;B&tl;naps/&tg; .&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;J&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;rap&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;neicnA&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;euqitamsimuN&tl;naps/&tg; &tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;&tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;.&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;7&tl;naps/&tg; .&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;p&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;6681&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;siraP&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;ymelehtraB&tl;naps/&tg; .&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;A&tl;naps/&tg;&tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;');"> ۞<a/> .<rb>پیدایش سکه - آنچنانکه در تاریخ معروف است اختراع سکه از سده ٔ هفتم پیش از مسیح از کشور لیدیا سرچشمه گرفته است . هردوت هم در سده ٔ پنجم ق . م . نوشته : «در میان مردمان و ملتهائی که ما میشناسیم مردمان لیدیا نخستین کسانی هستند که از برای مصرف خود از زر و سیم سکه زدند» <a di="873021nf" ferh="#" revoesuomno="tpircsavaj:piTwohS('&tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;.&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;49&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;1&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;sotodoreH&tl;naps/&tg; &tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;');"> ۞<a/> . بنا بتحقیق دانشمندان امروزه ثابت است که اختراع سکه در روزگار شهریاری خاندان مرمناد بود <a di="773021nf" ferh="#" revoesuomno="tpircsavaj:piTwohS('&tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;.&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;edanmreM&tl;naps/&tg; &tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;');"> ۞<a/> . پنج تن از این خاندان در لیدیا که پایگاهش ساردس (در فرس هخامنشی سپردا) <a di="673021nf" ferh="#" revoesuomno="tpircsavaj:piTwohS('&tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;.&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;adrapS&tl;naps/&tg; &tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;');"> ۞<a/> خوانده شده پادشاهی راندند <a di="573021nf" ferh="#" revoesuomno="tpircsavaj:piTwohS(' &tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;4&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;settaydaS&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;3&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;sydrA&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;2&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;seyG&tl;naps/&tg; &tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;&tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;.&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;sosiorK&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;5&tl;naps/&tg;,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;settaylA&tl;naps/&tg;&tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;');"> ۞<a/> . این خاندان تاریخی بخشی از آسیای کوچک را از کرانه ٔ دریای اژه گرفته تا رود هالیس (امروزه قزل ایرماق ) بفرمان خود داشتند و در مرز جنوب غربی لیدیا سرزمین یوینه (در فرس هخامنشی یوانا)بود که از سده ٔ هفتم پیش از مسیح جزء پادشاهی لیدیاگردید. گروهی از دانشمندان برآنند که این یونها (مهاجرین یونانی ) بودند که در خدمت دولت لیدیا سکه زدندو این اختراع را که پس از پیدا شدن خط، بزرگترین اختراع است جهانیان مدیون یونها میباشند. کهن ترین سکه ای که امروزه در دست داریم از قرن هفتم ق . م . است . اختراع سکه از زمان گیِگس سرسلسله ٔ خاندان مرمناد آغازشده است . بنا بیک سنگ نبشته ٔ (کتیبه ٔ) آشوری این پادشاه در سال <naps ssalc="thgilhgih" rid="rtl">066<naps/> ق . م . هنوز زنده و فرمانروای لیدیا بود. کار سکه در زمان پنجمین پادشاه ، کروسوس بخصوصه رونق یافت . این کروسوس همان آخرین پادشاه لیدیا است که در سال <naps ssalc="thgilhgih" rid="rtl">745<naps/> یا <naps ssalc="thgilhgih" rid="rtl">645<naps/> ق . م . بدست کورش شکست یافت و کشورش جزء امپراطوری هخامنشیان گردید. کشور لیدیا بخصوصه از فلزات گرانبها بسیار برخوردار بود. کهن ترین سکه ٔ لیدیا از فلزی است که الکترون خوانده میشود و آن فلزی است آمیخته ٔ بزر و سیم ، در حدود سی درصد آن نقره است . الکترون از رود پاکتولوس که پایگاه ساردس (سپردا) در کنار آن افتاده بدست می آمد. <a di="473021nf" ferh="#" revoesuomno="tpircsavaj:piTwohS(' &tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;nov&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;smutretlA&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;sed&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;ethcihcseG&tl;naps/&tg; &tl;naps/&tg;&tl;rb&tg; &tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;.&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;s&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;7391&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;tragttutS&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;III&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;dnaB&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;reyeM&tl;naps/&tg;&tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;&tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;.&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;8705&tl;naps/&tg;&tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;');"> ۞<a/> گویند ورقهای زرین با آب روان بود، هنوز هم در زبانهای اروپائی نام پاکتولوس در مجاز و استعاره بمعنای «سرچشمه ٔ ثروت » گرفته میشود. کوه تمولوس که اسپردا در پایه ٔ آن افتاده از کان زر بهره مند بود،از آنجاست ورقهای زرین رود پاکتولوس که از آن کوه سرازیر میشد <a di="373021nf" ferh="#" revoesuomno="tpircsavaj:piTwohS(' &tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;eihfargoeGnetlA&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;reD&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;nedaftieL&tl;naps/&tg; &tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;&tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;.&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;549&tl;naps/&tg; .&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;s&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;2881&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;gizpieL&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;nhoH&tl;naps/&tg; .&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;H&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;nov&tl;naps/&tg;&tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;');"> ۞<a/> . پول مسکوک ازلیدیا در همان سده ٔ هفتم پیش از میلاد، بشهرهای یونانی نشین و مرکزهای بازرگانی یونانیان راه یافت <a di="273021nf" ferh="#" revoesuomno="tpircsavaj:piTwohS(' &tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;nehcilatneirO&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;seD&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;ethcihcseG&tl;naps/&tg; &tl;naps/&tg;&tl;rb&tg; &tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;.&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;s&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;nilreB&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;itsuJ&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;nov&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;mutretlAmi&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;rekluV&tl;naps/&tg;&tl;naps/&tg;&tl;rb&tg; &tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;nov&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;ethcihcseG&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;ehcsihceirG&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;3&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;243&tl;naps/&tg;&tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;&tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;.&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;84&tl;naps/&tg; .&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;s&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;0291&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;ahtoG&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;ittocciC&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;erottE&tl;naps/&tg;&tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;');"> ۞<a/> . و در قرن ششم ق . م . به سیسیل وایتالیا رسید، چندی پس از آن بمردم خاورزمین شناسانده شد.<rb>سکّه در ایران - بی شک پیش از بسر کار آمدن هخامنشیان و گشوده شدن لیدیا بدست کورش در سال <naps ssalc="thgilhgih" rid="rtl">745<naps/> یا <naps ssalc="thgilhgih" rid="rtl">645<naps/> ق . م . ایرانیان از اختراع پول و رواج آنها در خاک همسایه ٔ خود آگاه بودند، زیرا ایرانیان در روزگار شهریاری مادها با لیدیا همسایه بودند و با آن مرز و بوم سر و کار بهمرسانیدند. در زمان سومین پادشاه توانای ماد هوخشتره (<naps ssalc="thgilhgih" rid="rtl">426<naps/> - <naps ssalc="thgilhgih" rid="rtl">585<naps/>) (کیاکساره ) از سال <naps ssalc="thgilhgih" rid="rtl">095<naps/> ق . م . میان ایران و لیدیا جنگ درگرفت ، این نبرد هوخشتره با آلیاتس ، پدر کروسوس پنج سال دوام داشت . گاهی بسود ایرانیان و گاهی بسود مردمان لیدیا بود،در این گیر و دار هوخشتره در سال <naps ssalc="thgilhgih" rid="rtl">585<naps/> ق . م . از جهان درگذشت و پسر جوانش ایشتوویگو (آستیاج ) جانشین وی آن جنگ را هم چنان ادامه داد تا اینکه در روز <naps ssalc="thgilhgih" rid="rtl">82<naps/> ماه مه <naps ssalc="thgilhgih" rid="rtl">585<naps/> ق . م . کسوف تمام روی داد، تاریکی همه جا را فراگرفت ، هماوردان این گرفتگی خورشید را نشانه ٔ خشم آسمانی دانسته ، بیم و هراس بهمه چیره شد و دست از پیکار بداشتند و باشتاب با همدیگر سازش و آشتی آغاز کردند. گویند تالس فیلسوف و دانای یونانی از یونهای آسیای کوچک که در سال <naps ssalc="thgilhgih" rid="rtl">426<naps/> در میلتوس تولد یافت و در سال <naps ssalc="thgilhgih" rid="rtl">345<naps/> درگذشت ، این گرفتگی خورشید را از پیش خبر داده بود. در این میان پادشاه بابل و پادشاه کیلیکیا میانجی این سازش بودند، زیرا پیشرفت و کشورگشائی ماد از برای این دو سرزمین پر آسیب مینمود <a di="183021nf" ferh="#" revoesuomno="tpircsavaj:piTwohS(' دو پادشاه که میانجی سازش بودند: پادشاه کیلیکیله بنام &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;sise&tl;naps/&tg;َ&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;nneiS&tl;naps/&tg; و پادشاه بابل بنام &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;etenybaL&tl;naps/&tg; (&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;47&tl;naps/&tg;.&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;1&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;sotodoreH&tl;naps/&tg;)خوانده شده چنانکه نولدکه &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;ekedluN&tl;naps/&tg; گوید: هرودوت به اشتباه نام پادشاه بابل آن زمان را &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;sutenybaL&tl;naps/&tg; (= &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;dianubaN&tl;naps/&tg; در فرس هخامنشی نبونیئته &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;atianubaN&tl;naps/&tg;) یاد کرده ، این پادشاه نبوکدنذر &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;razen&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;dacubeN&tl;naps/&tg; بوده که نبونئید &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;dianubaN&tl;naps/&tg; جانشین اوست . نگاه کنید به :&tl;rb&tg; &tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;ethcihcseG&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;nehcsisreP&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;ruZ&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;eztasfuA&tl;naps/&tg;&tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;&tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;1101&tl;naps/&tg; .&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;s&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;7881&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;gizpieL&tl;naps/&tg;,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;ekedluN&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;nov&tl;naps/&tg;&tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;');"> ۞<a/> . رود هالیس مرز خاوری لیدیا و امپراطوری ماد گردید. در این سازش و آشتی ارینیس دختر آلیاتس بازدواج به ایشتوویگو پسر هووخشتره داده شد <a di="083021nf" ferh="#" revoesuomno="tpircsavaj:piTwohS(' نگاه کنید به :&tl;rb&tg; &tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;nov&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;resreP&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;dnu&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;redeMred&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;ethcihcseG&tl;naps/&tg;.&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;s&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;6091&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;ahtoG&tl;naps/&tg;,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;dnaB&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;I&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;kasarP&tl;naps/&tg;.&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;v&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;nitsuJ&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;sneisreP&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;netlA&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;sedethcihcseG&tl;naps/&tg; ؛&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;361&tl;naps/&tg; ؛&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;41&tl;naps/&tg;-&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;31&tl;naps/&tg; .&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;s&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;4781&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;nilreB&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;itsuJ&tl;naps/&tg; .&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;F&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;nov&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;draudEnov&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;smutretlAsed&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;ethcihcseGgilloV&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;etiewZ&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;dnaB&tl;naps/&tg; .&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;3&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;reyeM&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;7391&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;tragttutS&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;egalfuA&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;etetiebraebuen&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;dnU&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;ehcsilatneirO&tl;naps/&tg; ؛&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;661&tl;naps/&tg;-&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;361&tl;naps/&tg; .&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;s&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;hliW&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;nov&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;ethcihcseGehcsihceirG&tl;naps/&tg; .&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;6949&tl;naps/&tg; .&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;s&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;3191&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;ualserB&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;dnaB&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;I&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;uatloS&tl;naps/&tg;&tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;کسوف کامل که در هنگام جنگ هووخشتره در لیدیا روی داد همان کسوف معروف &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;82&tl;naps/&tg; ماه مه &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;585&tl;naps/&tg; ق . م . است ، نه کسوفی که پیش تراز آن در &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;03&tl;naps/&tg; ماه سپتامبر &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;016&tl;naps/&tg; ق . م . روی داده ودر میان تاریخ نویسان نو، رانکه &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;eknaR&tl;naps/&tg; به اشتباه آن را در جنگ لیدیا یاد کرده است :&tl;rb&tg;&tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;nov&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;smutretlA&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;sed&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;ethcihcseG&tl;naps/&tg;&tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;&tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;tragttutSnilreB&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;eknaR&tl;naps/&tg; .&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;V&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;dlopoeL&tl;naps/&tg;&tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;&tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;.&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;801&tl;naps/&tg; .&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;s&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;7391&tl;naps/&tg;&tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;');"> ۞<a/> . این سرگذشت تاریخی را از اینرو یادکردیم تا دانسته شود که از اختراع سکه یا پول در لیدیا ایرانیان نسبةً زود آگاه شدند. پس از افتادن لیدیا بدست کورش ، این کشور با سرزمین یونه یکی از خشتره پاون نشین (ساتراپی ) هخامنشیان گردید و ساردس (سپردا) همچنان پایتخت آن بود و کارگاه سکه زنی (ضرابخانه ٔ)آنجا در زمان کورش و کمبوجیه نیز پول سکه میزد <a di="973021nf" ferh="#" revoesuomno="tpircsavaj:piTwohS(' &tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;snad&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;traL&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;ed&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;eriotsiH&tl;naps/&tg; &tl;naps/&tg;&tl;rb&tg; &tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;zeipihC&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;selrahC&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;te&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;torreP&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;segroeG&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;rap&tl;naps/&tg;&tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;&tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;.&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;658&tl;naps/&tg; .&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;p&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;0981&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;siraP&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;V&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;emoT&tl;naps/&tg;&tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;');"> ۞<a/> .<rb>سکه ٔ داریوش - داریوش بزرگ سومین شاهنشاه خاندان هخامنشی (<naps ssalc="thgilhgih" rid="rtl">125<naps/> - <naps ssalc="thgilhgih" rid="rtl">584<naps/> ق . م .) پس از آرام کردن کشورهای پهناور خود و فرونشاندن آشوبهائی که با بسر کار آمدن گوماته (اکتبر <naps ssalc="thgilhgih" rid="rtl">225<naps/> کشته شد) و دست اندازی وی بتاج و تخت هخامنشیان ، برخاسته بود، بر آن شد که پولی بوجود آورد که در همه جا پذیرفته شود و شایسته ٔ شاهنشاهی وی باشد، بویژه در زمان وی بواسطه ٔ سکه های گوناگون ، کار داد و ستد درهم و برهم بود و بایستی سکه ای بمیان آید که در سراسر کشورهای فراخ هخامنشیان ، در نزد همه ٔ اقوام اعتبار داشته باشد و بر خلاف مسکوکات موجود، ارزش محلی نداشته باشد یا شهروا نباشد که در دیاری رواج داشته و در دیار دیگر بهیچ نستانند <a di="493021nf" ferh="#" revoesuomno="tpircsavaj:piTwohS(' وجود مردم دانا مثال زر تلی است &tl;rb&tg;که هر کجا که رود قدر و قیمتش دانند&tl;rb&tg;بزرگ زاده ٔنادان بشهروا ماند&tl;rb&tg;&tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;که در دیار غریبش بهیچ نستانند.سعدی .&tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;');"> ۞<a/> . این سکه های گوناگون که تا آن روز در مرز و بومهای شاهنشاهی ایران روان بود هیچیک از آنها از پادشاهان ماد نبود و نه از کورش و پسرش کمبوجیه . نخستین سکه ٔ ایرانی که به ما رسیده و در نوشته های پیشینیان یاد گردیده ، همان سکه ٔ زرین داریوش است که شهرت جهانی یافت و در همه جا و نزد همه کس پذیرفته بود. این سکه را نویسندگان یونانی بنام خود داریوش ، دریکوس <a di="393021nf" ferh="#" revoesuomno="tpircsavaj:piTwohS('&tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;.&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;sokierD&tl;naps/&tg; &tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;');"> ۞<a/> خوانده اند. یعنی از نام «داریه وهو <a di="293021nf" ferh="#" revoesuomno="tpircsavaj:piTwohS('&tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;.&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;uhav&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;ayaraD&tl;naps/&tg; &tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;');"> ۞<a/> » که یونانیان داریوس گفتند، صفت دریکوس <a di="193021nf" ferh="#" revoesuomno="tpircsavaj:piTwohS('&tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;.&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;sokierD&tl;naps/&tg; &tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;');"> ۞<a/> (داریوشی ) ساخته شده است . <a di="093021nf" ferh="#" revoesuomno="tpircsavaj:piTwohS(' خود نام داریوش که در فرس هخامنشی داریه وهو &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;uhavayaraD&tl;naps/&tg; بوده لفظاً یعنی دارنده ٔ وهی = بهی یا نیکی نگاه کنید به :&tl;rb&tg; &tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;nov&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;hcubretruW&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;sehcsinaritlA&tl;naps/&tg;&tl;naps/&tg;&tl;rb&tg; &tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;naisreP&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;dlO&tl;naps/&tg; ؛&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;831&tl;naps/&tg; .&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;PS&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;eamolohtraB&tl;naps/&tg;&tl;naps/&tg;&tl;rb&tg; &tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;tneK&tl;naps/&tg; .&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;G&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;dnaloR&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;yb&tl;naps/&tg;,(.&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;xeL&tl;naps/&tg; .&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;xeT&tl;naps/&tg; .&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;marG&tl;naps/&tg;)&tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;&tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;.&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;781&tl;naps/&tg; .&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;p&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;0591&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;nevaH&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;weN&tl;naps/&tg;&tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;');"> ۞<a/> این صفت چنانکه برخی پنداشته اند <a di="983021nf" ferh="#" revoesuomno="tpircsavaj:piTwohS(' &tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;nov&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;retruwdmerF&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;ehcsidakkA&tl;naps/&tg; &tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;&tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;؛&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;12&tl;naps/&tg; .&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;s&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;7191gizpieL&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;nremmiZ&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;hcirnieH&tl;naps/&tg;&tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;&tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;aL&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;11&tl;naps/&tg;) &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;noitasiliviC&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;al&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;ed&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;eriotsiH&tl;naps/&tg;&tl;naps/&tg;&tl;rb&tg; &tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;lliW&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;rap&tl;naps/&tg; ,(&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;ednI&tl;naps/&tg;س&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;L&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;esreP&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;aL&tl;naps/&tg; .&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;ee&tl;naps/&tg;َ&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;duJ&tl;naps/&tg;&tl;naps/&tg;&tl;rb&tg; &tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;yeruoM&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;selrahC&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;ed&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;noitcudarT&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;tnaruD&tl;naps/&tg;&tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;&tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;.&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;67&tl;naps/&tg; .&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;p&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;6491&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;siraP&tl;naps/&tg;&tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;');"> ۞<a/> به هیچ روی پیوستگی با لغت درنیه <a di="883021nf" ferh="#" revoesuomno="tpircsavaj:piTwohS('&tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;.&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;ayinaraD&tl;naps/&tg; &tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;');"> ۞<a/> ندارد که در پارسی باستان به معنی زرین است و در اوستائی زرنیه <a di="783021nf" ferh="#" revoesuomno="tpircsavaj:piTwohS('&tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;.&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;aynaraZ&tl;naps/&tg; &tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;');"> ۞<a/> و در سانسکریت هیرنیه <a di="683021nf" ferh="#" revoesuomno="tpircsavaj:piTwohS('&tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;.&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;aynariH&tl;naps/&tg; &tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;');"> ۞<a/> به همین معنی است <a di="583021nf" ferh="#" revoesuomno="tpircsavaj:piTwohS(' دال در فارسی باستان در زبان اوستائی به زا مبدل میشود. نگاه کنیدبفرهنگ ایران باستان تألیف پورداود ج &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;1&tl;naps/&tg; ص &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;27&tl;naps/&tg;.&tl;rb&tg;');"> ۞<a/> همچنین کلمه ٔ مرکب دارنیه کره <a di="483021nf" ferh="#" revoesuomno="tpircsavaj:piTwohS('&tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;.&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;arokayinraD&tl;naps/&tg; &tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;');"> ۞<a/> در فارسی باستان (فرس هخامنشی ) به معنی زرگر است . از اینکه سکه ای در روزگاران کهن به نام پادشاهی که آن را سکه زده ، نامیده شده ، همانند بسیار دارد، از آنهاست کروسوس پولی که به نام آخرین پادشاه لیدیا خوانده می شد و عباسی ، در زمان متأخر که هنوز در سر زبانهاست و به شاه عباس بزرگ صفوی (<naps ssalc="thgilhgih" rid="rtl">3001<naps/> - <naps ssalc="thgilhgih" rid="rtl">8301<naps/> هَ . ق .) باز خوانده شده و محمودی ، سکه ای است منسوب به محمود افغانی که چند سالی در ایران پادشاهی راند (<naps ssalc="thgilhgih" rid="rtl">5311<naps/> - <naps ssalc="thgilhgih" rid="rtl">7311<naps/> هَ . ق .) و جزاینها <a di="383021nf" ferh="#" revoesuomno="tpircsavaj:piTwohS(' &tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;rap&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;enneicnA&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;euqitamsimuN&tl;naps/&tg; &tl;naps/&tg;&tl;rb&tg; &tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;eht&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;fo&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;snioC&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;ehT&tl;naps/&tg; ؛&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;43&tl;naps/&tg; .&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;p&tl;naps/&tg;,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;ymelehtraB&tl;naps/&tg;&tl;naps/&tg;&tl;rb&tg; &tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;nahgfA&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;ivafaS&tl;naps/&tg;) &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;aisreP&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;fo&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;shahS&tl;naps/&tg;&tl;naps/&tg;&tl;rb&tg; &tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;.&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;S&tl;naps/&tg; .&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;R&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;yb&tl;naps/&tg;(&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;srajaK&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;dna&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;dnaZ&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;seirahsfE&tl;naps/&tg;&tl;naps/&tg;&tl;rb&tg; &tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;dna&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;IIIXXX&tl;naps/&tg; .&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;p&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;7881&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;siraP&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;elooP&tl;naps/&tg;&tl;naps/&tg;&tl;rb&tg; &tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;fo&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;slaeSdna&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;sladeM&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;snioC&tl;naps/&tg; ؛&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;IIIXXXL&tl;naps/&tg;&tl;naps/&tg;&tl;rb&tg; &tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;,(&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;1491&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;0051&tl;naps/&tg;) &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;narI&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;fo&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;shahS&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;eht&tl;naps/&tg;&tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;&tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;.&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;84&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;dna23&tl;naps/&tg; .&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;p&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;5491&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;onibaR&tl;naps/&tg; .&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;L&tl;naps/&tg; .&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;H&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;yb&tl;naps/&tg;&tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;');"> ۞<a/> . برای اینکه سکه ٔ داریوشی در همه جا رواج گیرد و همه کس آن را بپذیرد،داریوش فرمان داد که آن را از زر ناب بسازند. هردوت گوید: «ارزش زر نسبت به سیم سیزده بار بیشتر بود، زر و سیم را که به رسم باژ و ساو پرداخته می شد، گداخته در قالبهای سفالینی می ریختند پس از آنکه آن گداخته سرد می شد قالبها را شکسته شمشها را در گنجینه ای انباشته نگاه می داشتند و به اندازه ای که لازم می آمد آنهارا سکه می زدند» <a di="283021nf" ferh="#" revoesuomno="tpircsavaj:piTwohS('&tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;.&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;69&tl;naps/&tg;- &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;59&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;III&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;sotodoreH&tl;naps/&tg; &tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;');"> ۞<a/> . دیودروس در تاریخ خود که در آخرین قرن ق . م . نوشته شده در سخن از رزم اسکندر با داریوش سوم ، آخرین پادشاه هخامنشی می نویسد:<rb>«آنگاه که اسکندر در شهر شوش بکاخ پادشاهی درآمد در خزینه ٔ آنجا بیش از چهل هزار تالنت <a di="893021nf" ferh="#" revoesuomno="tpircsavaj:piTwohS('&tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;.&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;etnelaT&tl;naps/&tg; &tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;');"> ۞<a/> سیم و زر غیر مسکوک انباشته دید اینها را پادشاهان از زمان پیش دست نخورده بجای گذاشته بودند، تا اگر روزی ناگهان حادثه ای روی آرد از این ذخیره پولی بدست آید، از این گذشته ، زر مسکوک یعنی داریوشی (دریکوس ) به ارزش نه هزار تالنت موجود بود <a di="793021nf" ferh="#" revoesuomno="tpircsavaj:piTwohS(' &tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;66&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;IIVX&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;suluciS&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;surodoiD&tl;naps/&tg; &tl;naps/&tg;&tl;rb&tg; &tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;mruW&tl;naps/&tg; .&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;F&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;suiluJ&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;nov&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;tztesrebi&tl;naps/&tg;&tl;naps/&tg;&tl;rb&tg; &tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;.&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;9381&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;tragttutS&tl;naps/&tg;&tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;یوستی گوید داریوشی طلا به ارزش &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;12&tl;naps/&tg; مارک &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;kraM&tl;naps/&tg; و هزار داریوشی یک تالنت زر &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;etnelatdloG&tl;naps/&tg; بود. نگاه کنید به :&tl;rb&tg;&tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;mi&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;itsuJ&tl;naps/&tg; .&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;dreF&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;nov&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;snarI&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;ethcihcseG&tl;naps/&tg;&tl;naps/&tg;&tl;rb&tg; &tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;eigololihP&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;nehcsinarI&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;red&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;ssirdnurG&tl;naps/&tg;&tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;&tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;.&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;934&tl;naps/&tg; .&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;s&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;40916981&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;grubssartS&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;dnaB&tl;naps/&tg; .&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;2&tl;naps/&tg;&tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;');"> ۞<a/> . جز شاهنشاه کسی حق ضرب پول طلا نداشت . خشتره پاونها (ساتراپها) و شهریارانی که در کشورهای خود نماینده ٔ شاهنشاه بودند، اجازه داشتند تا باندازه ای در قلمرو فرمان روائی خود پول نقره ضرب زنند. ده سکه ٔ نقره مساوی بود با یک سکه ٔ طلا. هردوت مینویسد: «اریاند <a di="693021nf" ferh="#" revoesuomno="tpircsavaj:piTwohS('&tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;.&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;sednayrA&tl;naps/&tg; &tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;');"> ۞<a/> را که کمبوجیه بحکومت مصرگماشته بود. چندی پس از آن کشته شد، برای اینکه خودرا با داریوش یکسان پنداشت . چون او شنیده و دیده بود که داریوش میخواهد یادگاری از خود بجای گذارد، که هیچیک از پادشاهان بدان دست نیافته بودند، او نیز همان را تقلید کرد تا اینکه بسزای خود رسید. داریوش ازخالص ترین طلا سکه زد. اریاند، مرزبان (ساتراپ ) مصر هم از نقره سکه ای زد بنام «اریاندی ». هنوز هم اریاندی از خالص ترین سکه های نقره بشمار میرود. پس از آنکه داریوش از آن آگاه شد فرمان داد او را بگناه خودسری بکشند. <a di="593021nf" ferh="#" revoesuomno="tpircsavaj:piTwohS(' &tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;yb&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;detalsnarT&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;661&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;VI&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;sotodoreH&tl;naps/&tg; &tl;naps/&tg;&tl;rb&tg; &tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;9491&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;drofxO&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;1&tl;naps/&tg; .&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;lov&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;llewoP&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;hconE&tl;naps/&tg; .&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;G&tl;naps/&tg;&tl;naps/&tg;&tl;rb&tg; &tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;treboR&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;eide&tl;naps/&tg;َ&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;polcycnE&tl;naps/&tg; ؛&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;933&tl;naps/&tg; .&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;p&tl;naps/&tg;&tl;naps/&tg;&tl;rb&tg; &tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;.&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;A&tl;naps/&tg;.&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;A&tl;naps/&tg;.&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;B&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;rap&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;enneicnA&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;euqitamsimuN&tl;naps/&tg;&tl;naps/&tg;&tl;rb&tg; &tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;.&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;51&tl;naps/&tg;.&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;p&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;6681&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;siraP&tl;naps/&tg;,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;ymelehtraB&tl;naps/&tg;&tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;و فقرات &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;72&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;92&tl;naps/&tg; از بخش هفتم کتاب هردوت هم ملاحظه شود که از فراوانی داریوشی طلا یاد میکند.&tl;rb&tg;');"> ۞<a/> اما از همین سختگیریها و اعتبار دولت هخامنشی و عیار درست و فلز خالص خود سکه های طلای آن دوران بود که در زمانی پول ایران در سراسر جهان اعتبار و رواج داشت .<rb>کرشه - واحد پول رایج زمان هخامنشیان کرشه <a di="214021nf" ferh="#" revoesuomno="tpircsavaj:piTwohS('&tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;.&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;ahsraK&tl;naps/&tg; &tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;');"> ۞<a/> خوانده شده است و این یگانه کلمه ٔ درست ایرانی است . که در میان نامهای گوناگون که هر کدام از سرزمین و قوم بیگانه ای است ، بما رسیده است . بجا بود همین کلمه را بجای «ریال »برمیگزیدند. اینچنین یک لغت بسیار کهنسال زنده میشدو ایراد تغییر دادن «قران » عربی به «ریال » اسپانیائی که هیچ یک از این دو نزد ما شرافت قدمت هم ندارد، بر کسی وارد نمی گردید. چنانکه میدانیم نامهائی که به بسیاری از مسکوکات داده اند و برخی از آنها را یاد خواهیم کرد، از نامهای اوزان است ، کرشه هم نام وزنی است و هم نام یک پول مخصوص . همچنین در سانسکریت کرشه پنه <a di="114021nf" ferh="#" revoesuomno="tpircsavaj:piTwohS('&tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;.&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;anapahsraK&tl;naps/&tg; &tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;');"> ۞<a/> که نام وزنه و پولی است ، درست مانند کلمه ٔ دیگر سانسکریت نیشکه <a di="014021nf" ferh="#" revoesuomno="tpircsavaj:piTwohS('&tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;.&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;aksiN&tl;naps/&tg; &tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;');"> ۞<a/> میباشد <a di="904021nf" ferh="#" revoesuomno="tpircsavaj:piTwohS(' در همه ٔ فرهنگهای سانسکریت این دو لغت یاد گردیده است .&tl;rb&tg;');"> ۞<a/> چندین کرشه یا وزنه از روزگار هخامنشیان بیادگار مانده . یکی از آنها اینک در موزه ٔ ایران باستان در تهران نگهداری میشود. این وزنه از یک پاره سنگ سخت تیره ٔسبزرنگ تراشیده و صیقلی گردیده و بروی آن بسه زبان پارسی باستانی و بابلی و عیلامی بخط میخی کنده گری شده و یادگاری است از زمان خود داریوش ، کسی که نخستین بار در ایران پول سکه زد. این وزنه صد و بیست کرشه است . در سال <naps ssalc="thgilhgih" rid="rtl">6131<naps/> هَ . ش . در هنگام خاک برداری یکی از سراچه های طرف جنوبی گنجینه ٔ تخت جمشید پیدا شده است <a di="804021nf" ferh="#" revoesuomno="tpircsavaj:piTwohS(' گزارشهای باستان شناسی ، تألیف محمد تقی مصطفوی ، تهران &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;9231&tl;naps/&tg;، ص &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;41&tl;naps/&tg;.&tl;rb&tg;');"> ۞<a/> . نپشته ای که در آن بزبان پارسی باستان کنده گری شده این است : «صد و بیست کرشه -منم داریوش ، شاه بزرگ ، شاه شاهان ، شاه دیها (کشورها)، شاه این [ مرزو ] بومها، پسر ویشتاسب (گشتاسب ) هخامنشی <a di="704021nf" ferh="#" revoesuomno="tpircsavaj:piTwohS(' کلماتی که در فارسی آوردیم در متن پارسی باستان هم بکاررفته . پوسه &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;asuP&tl;naps/&tg; که در متن آمده در فارسی و پهلوی پُس شده بمعنی پور و پسر:&tl;rb&tg;بیامدنخست آن سوار هژیر&tl;rb&tg;&tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;پس شهریار جهان اردشیر.فردوسی .&tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;');"> ۞<a/> ». وزنه ٔ دیگر بوزن شصت کرشه که آن هم درست مانند وزنه ٔ موزه ٔ تهران از داریوش بزرگ است و نپشته ٔ آن به سه زبان بی کم و بیش همانند آن وزنه است اکنون در موزه ٔ آسیائی لنینگراد میباشد. این وزنه را خاورشناس امریکائی جکسن در سال <naps ssalc="thgilhgih" rid="rtl">3091<naps/> م . در سفر خود به ایران ، در مزار شاه نعمت اﷲ ولی ، در ماهان نزدیک کرمان دیده و در کتاب خود «ایران پارینه و کنونی » بتفصیل از آن سخن داشته و سه عکس آن را که هریک نمودار خط میخی پارسی باستان و عیلامی و بابلی است چاپ کرده است <a di="604021nf" ferh="#" revoesuomno="tpircsavaj:piTwohS(' &tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;.&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;A&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;yb&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;tneserP&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;dna&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;tsaP&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;aisreP&tl;naps/&tg; &tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;&tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;.&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;pp&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;6091&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;kroY&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;weN&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;noskcaJsmailliW&tl;naps/&tg;&tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;&tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;.&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;4181&tl;naps/&tg;&tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;');"> ۞<a/> . دو کرشه ٔ دیگر از داریوش بجای مانده که یکی از آنها در موزه ٔ لندن نگاهداری می شود <a di="504021nf" ferh="#" revoesuomno="tpircsavaj:piTwohS(' درباره ٔ این چهار کرشه و نبشته ٔ آنها نگاه کنید به :&tl;rb&tg; &tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;nevaH&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;weN&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;tneK&tl;naps/&tg; .&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;G&tl;naps/&tg;.&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;R&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;yb&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;naisreP&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;dlO&tl;naps/&tg;&tl;naps/&tg;&tl;rb&tg; &tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;eiD&tl;naps/&tg; ؛&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;7651&tl;naps/&tg; .&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;p&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;dna&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;411&tl;naps/&tg; .&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;p&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;0591&tl;naps/&tg;&tl;naps/&tg;&tl;rb&tg; &tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;nov&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;nedinemahcA&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;red&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;netfirhcsnilieK&tl;naps/&tg;&tl;naps/&tg;&tl;rb&tg; &tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;.&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;401&tl;naps/&tg; .&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;s&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;1191&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;gizpieL&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;hcabssieW&tl;naps/&tg; .&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;H&tl;naps/&tg; .&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;F&tl;naps/&tg;&tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;ویسباخ دانشمند آلمانی که روز چهارم دسامبر &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;3491&tl;naps/&tg; از جهان در گذشت در این کتاب فقط کرشه ٔ موزه ٔ لندن را یاد کرده است .&tl;rb&tg;');"> ۞<a/> . یک وزنه نیز بشکل شیر در موزه ٔ لوور پاریس موجود است و نبشته ای ندارد. <a di="404021nf" ferh="#" revoesuomno="tpircsavaj:piTwohS(' نگاه کنید به :&tl;rb&tg; &tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;.&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;T&tl;naps/&tg; .&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;A&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;yb&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;eripmE&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;naisreP&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;eht&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;fo&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;yrotsiH&tl;naps/&tg;&tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;&tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;.&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;XIXXetalP&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;8491&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;ogacihC&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;daetsmlO&tl;naps/&tg;&tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;');"> ۞<a/> گفتیم وزنه ای که در موزه ٔ تهران است یکصد و بیست کرشه است و آن به وزن امروزی میشود <naps ssalc="thgilhgih" rid="rtl">9<naps/> کیلو و <naps ssalc="thgilhgih" rid="rtl">059<naps/> گرام ، یعنی <naps ssalc="thgilhgih" rid="rtl">05<naps/> گرام کمتر از ده کیلو گرام . این چنین یک کرشه نزدیک به <naps ssalc="thgilhgih" rid="rtl">38<naps/> گرام است . <a di="304021nf" ferh="#" revoesuomno="tpircsavaj:piTwohS(' گزارشهای باستان شناسی ، تألیف محمد تقی مصطفوی ، ص &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;41&tl;naps/&tg;.&tl;rb&tg;');"> ۞<a/> از همین وزن که بجای پوندو <a di="204021nf" ferh="#" revoesuomno="tpircsavaj:piTwohS('&tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;.&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;odnoP&tl;naps/&tg; &tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;');"> ۞<a/> لاتین است واحد پول ایران خوانده شده ، کرشه گفتند. در لوحه های عیلامی که در پایان سال <naps ssalc="thgilhgih" rid="rtl">2131<naps/> در تخت جمشیدپیدا شده (در حدود <naps ssalc="thgilhgih" rid="rtl">03<naps/> هزار لوحه ) مزد کارگران به کرشه و شکل <a di="104021nf" ferh="#" revoesuomno="tpircsavaj:piTwohS('&tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;.&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;lekehS&tl;naps/&tg; &tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;');"> ۞<a/> (بکسر شین و کاف ) پرداخته شده و بسا هم مزد کار با جنس داده میشد، چون گوسفند و شراب . یک گوسفند معادل سه شکل و یک کوزه (سبو) شراب بجای یک شکل بشمار آمده <a di="004021nf" ferh="#" revoesuomno="tpircsavaj:piTwohS(' &tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;stelbaTyrusaerT&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;silopesreP&tl;naps/&tg; &tl;naps/&tg;&tl;rb&tg; &tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;ogacihC&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;noremaC&tl;naps/&tg; .&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;G&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;egroeG&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;yb&tl;naps/&tg;&tl;naps/&tg;&tl;rb&tg; &tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;8491&tl;naps/&tg;&tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;&tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;.&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;2&tl;naps/&tg; .&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;p&tl;naps/&tg;&tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;');"> ۞<a/> . کرشه در متون عیلامی این الواح کورشه اوم <a di="993021nf" ferh="#" revoesuomno="tpircsavaj:piTwohS('&tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;.&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;mU&tl;naps/&tg; - &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;ahS&tl;naps/&tg; - &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;ruK&tl;naps/&tg; &tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;');"> ۞<a/> آمده است .<rb>شکل - شکل <a di="814021nf" ferh="#" revoesuomno="tpircsavaj:piTwohS('&tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;.&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;lekehS&tl;naps/&tg; &tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;');"> ۞<a/> از مسکوکات رایج روزگار هخامنشیان ، یک دهم کرشه میباشد <a di="714021nf" ferh="#" revoesuomno="tpircsavaj:piTwohS(' _(<br><span class=\'indent\'>.<span class=\'highlight\' dir=\'ltr\'>186191</span> .<span class=\'highlight\' dir=\'ltr\'>pp</span> ,<span class=\'highlight\' dir=\'ltr\'>1948</span> <span class=\'highlight\' dir=\'ltr\'>Chicago</span> ,<span class=\'highlight\' dir=\'ltr\'>Olmstead</span></span><br>');"> ۞ . آنچنانکه نام سکه ٔ کرشه ٔ هخامنشی از وزنه ٔ کرشه است ،نام سکه ٔ شکل از یک وزنه ٔ معین است . گفتیم پیش از اختراع سکه خود فلز چون زر و سیم غیر مضروب ، بجای پول یا فلز ضرب شده بکار میرفت ، شکل هم در اصل مقداری از همان فلز است . این کلمه که دیرگاهی است به ایران راه یافته ، از لغتهای سامی است و در همه ٔ زبانهای سامی چون اکدی و بابلی و آشوری و فینیقی و آرامی و سریانی و عبری همین واژه با اندک تغییری موجود است . شقالو ۞ در زبان بابلی بمعنی سنجیدن است و در زبان عربی شقل بهمین معنی یادآور مفهوم اصلی و دیرین کلمه است . همچنین در بابلی شیقلو نام وزنی است ۞ . در توراة شقل در بسیاری از موارد نام پول است . در یونانی این کلمه سیگلس ۞ شده است ۞ .
من و سیر:
تو گوئی کز ستیغ کوه سیلی
فرود آرد همی احجار صد من .

منوچهری .


آن چنانکه لغت شکل بهیئت آرامی از سرزمین بابل به ایران رسیده و سکه ای که ده یک کرشه بوده در زمان هخامنشیان چنین خوانده شده ، لغت های «من » و «سیر» هم که هنوز در فارسی رواج دارد از همان سرزمین است و در اصل نامهای اوزانی بوده و بسا هم مسکوکات را چنین خوانده اند. من ، وزنی که امروز رسماً برابر است با سه کیلو، در هر جای ایران متفاوت بوده ، مقداری کم و بیش داشته است ، مثلاً من آذربایجان دو برابر من ری است . در عربی من و جمع آن أمنان نزد جوالیقی معرب است : «المن الذی یوزن به ، قال اصمعی هو اعجمی معرب » (المعرب ص 324). اگر از اعجمی ایرانی اراده شده باشد، بی شک سهوی است مانند بسیاری از سهوهای دیگر در تشخیص کلمات . ممکن است کلمه ٔ من اصلاً سامی نباشد زیرا در زبان شومر قوم غیر سامی و غیر آریائی لغت منه ۞ بجای مانده و از آنان به اکدیها رسیده منو ۞ گفتند و در عبری مانه ۞ شده است و همین کلمه است که در یونانی منا ۞ و در لاتین مینه ۞ و در هندی قدیم منا ۞ گردیده است . «من » اساساً وزنی بود پس از آن نام پولی گردید و بمرور زمان نزد اقوام مختلف ، ارزشهای مختلف پیدا کرد. نزد شومریها و اکدیها یک من (در حدود نیم کیلو) دارای شصت شیقلو (شکل ) بود ۞ . الخوارزمی در قرن سوم هجری وزن یک من را در زمان خود چنین یاد کرده : «المنا وزن مائتین و سبعة و خمسین درهماً و سبع درهم و بالمثاقیل مائة و ثمانون مثقالاً». (مفاتیح العلوم ص 11).
سیر و ستیر:
خدنگی و پیکان او ده ستیر
ز ترکش برآورد گرد دلیر.

فردوسی .


سیر = استیر = ستیر که در هند هم امروزه نام وزنی است و در عربی استار و جمع آن اساتیر از لغات بسیار کهنسالی است که از سرزمین بابل بایران و کشورهای دیگر رفته است . وزن استیر یا استار متفاوت یاد شده ، امروزه درایران 75 گرم است . در نوشته های پهلوی ستیر نام پول و وزنی است . در شایست نه شایست در فصل اول فقرات 1 -2 گفته شده که «در وندیداد (فرگرد 4 فقرات 54 - 114مراد است ) از هشت پایه گناه سخن رفته و از برای هریک از این گناهان وزنی معین شده چون فرمان چهار ستیر و هر ستیر چهار درهم (جوجن ) باشد». در بحر الجواهر آمده :
«استار هو اربعة مثاقیل او ستة دراهم و دانقان او اربعة مثاقیل و نصف ، قال الاقسرائی ، هو ستة دراهم و ثلاثة اسباع درهم قال صاحب التذکرة الاستار الطبی ستة دراهم و ثلثا درهم قال الشیخ الاستار ستة دراهم و نصف فی الصراح . استار، ده درم سنگ باشد و در بعضی موضع شش و نیم درم سنگ دارند باختلاف مواضع». ابو منصور عبدالملک ثعالبی (350 - 429 هَ .ق .) در سخن از زردشت و آئین وی مینویسد: «و قال الاطلاق الاباحد ثلاثة الزنا و السحر و ترک الدین و حرم السکر والزنا و السرقة و جعل عقوبة الزانی ان یضرب ثلاثمائة خشبة او یؤخذ منه ثلاثة اساتیر فضة و عقوبة السارق اذا شهد بسرقته بها ان یخرم فی انفه او اذنه و یغرم مثل قیمة ماسرق » ۞ . گفتیم سیر (= استار = استیر) هم از سرزمین بابل است . این کلمه در اصل ایشتار است که نام الهه ٔ نامور آشور و بابل است ، او پروردگار زندگی و نماینده ٔ ستاره ٔ زهره و معشوق پروردگار تموز است . تموز هم نزد ما جزو ماههای سریانی ۞ معروف است . بسا در ادبیات فارسی از این کلمه تابستان اراده میشود:عمر برف است و آفتاب تموز (سعدی ). ستایش ایشتار در سرزمین عراق کنونی بسیار قدیمتر از روزگار فرمانروائی بابل و آشور است ، زیرا ستایش وی میراثی است که از شومر و اکد ببابلیها و آشوریها رسیده است . در فلسطین و فینیقیه هم ستایش وی بنام استرته ۞ رواج داشت . بخشی از توراة، کتاب استر معروف است . در این کتاب از اخشورش (خشایارشا) چهارمین شاهنشاه هخامنشی و زنش استر یاد گردیده است . آنچنانکه در آنجا آمده : « خشایارشا در سال سوم شهریاری خویش بزمی از برای همه ٔ بزرگان و سران کشورهای خویش در پایتخت شوش بیاراست . در هفتمین روز آن جشن با شکوه پادشاه خواست که ملکه ٔ ایران وشتی ۞ با تاج خسروی به آن جشن درآید تا مهمانان او را ببینند، زیرا ملکه بسیار زیبا بود. اما ملکه فرمان نپذیرفت و نخواست خودنمائی کند، پادشاه از این نافرمانی خشمگین شد و دادوران دربار آن را سرپیچی از فرمان شاه بازشناختند، آنگاه پادشاه همه را آگاه ساخت که دیگر وشتی ملکه ٔ ایران نیست و بجای وی ملکه ٔ دیگری خواهد برگزید. پس از آن از سراسر کشورهای ایران دختران زیبا در شوش گردآمدند، در میان آنان دختر یتیمی بود از خاندان یهود که در هنگام استیلای پادشاه کلده ،نبوکدنذر ۞ (در سال 586 ق .م .) از اورشلیم بشوش مهاجرت کرده بود و پسر عمش مردخای او را تربیت میکرد، پسند خشایارشا گردید، این دختر یهود استر است که تاج شاهی بسر او گذاشتند». غرض از یادآوری این داستان کهنسال همان نام استر (= ایشتار = استار = استیر = ستیر = سیر) است . برخی از دانشمندان و خاورشناسان خواسته اند میان ایشتار الاهه ٔ بابلی و اناهیتا (ناهید) ایزد مؤنث ایرانی ارتباطی بدهند. پنجمین یشت که یکی از دلکش ترین بخش های اوستاست وآبان یشت خوانده میشود در نیایش ناهید است . ناهید فرشته ٔ نگهبان آب آنچنانکه در آبان یشت تعریف گردیده یادآور ایشتار بابلی است ۞ . از اینکه نام این الهه بمفهوم وزنی گرفته شده و بسا هم مسکوکاتی بنام او خوانده شده ، از اینروست که پیش از اختراع پول در لیدیا در روی پاره های زر و سیم که از برای مبادله و داد و ستد بکار میرفت ، سر و پیکر برخی از خدایان ضرب میشد. سر ایشتار هم در سرزمینهائی که ستایش وی رواج داشت در روی اینگونه فلزات ضرب شده بنام سر ایشتار معروف بود. پس از اختراع سکه هم در بسیاری از پولهای رایج یونان و سرزمینهای دیگر سر خداوند گارانی چون زئوس ۞ ، اپولون ۞ ، ارتمیس ۞ ، افرودیته ۞ و دیگران ضرب شده است . توکیدیدس ۞ تاریخ نویس یونانی که در سال 464 ق . م . تولد یافت و گویا در حدود سال 395 ق . م . درگذشت و بنابراین همزمان اردشیر اول و داریوش دوم هخامنشی بوده ، در تاریخ خود «جنگ پلوپونس ۞ » سکه ٔ زرین داریوش را با کلمه ٔ استتر (= استیر) آورده (استاتر دریکوس ) ۞ یعنی استیر داریوشی ». چنانکه دیده میشود در پانصد سال پیش از مسیح پول طلای ایران استتر (= ایشتار) خوانده شده وبسیاری از مسکوکات یونانی نیز چنین نامیده میشد، ازآنهاست استتر فیلیب مقدونی ، پدر اسکندر. گذشته از اینکه این کلمه نام برخی از مسکوکات بوده ، نام وزنی هم بوده . در سراسر دوران تاریخی ایران این کلمه خواه سکه و خواه وزن ، رایج بود و در زمان ساسانیان یک ستیر چهار درهم ارزش داشت . جوالیقی در المعرب گوید: «الاستار: قال ابوسعید سمعت العرب تقول لاربعة «استار» لانه بالفارسیة (جهار) فأعربوه فقالوا «استار»... نویسنده ٔ فرهنگ انجمن آرای ناصری در کلمه ٔ «ستیر» بفرهنگ نویسان دیگر تاخته و گوید «آنچه درباره ٔ وضع آن نوشته اند خطاست و نیز: «ستیر» مخفف استار است و عربی است نه پارسی و وزن استار چهار مثقال و نیم بود».
دانگ - در می-ان ل-غ-ت-ه-ای اوزان و مسک-وکات شایسته است که دانگ یاد گردد. دان» یا دانگ برخلاف بسیاری از اینگ-ون-ه ل-غ-ات فارس-ی اس-ت و در اوستا دانا ۞ و در سانسکریت دهنا ۞ (دهانیه ) ۞ بمعنی دانه است و در پهلوی دان» ۞ بهمین معنی است . در برخی از فرهنگهای فارسی ، چنانکه در سروری ، دانگ بمعنی دانه یاد گردیده است ۞ . از اینکه وزن معینی و سکه ٔ مخصوصی از کلمه ٔ دانه گرفته شده همانند دارد، چون جو (شعیرة) و خردل ۞ و نخود و باقلی ۞ و فندق و جز اینها و خود کلمه ٔ حبة (عربی ) معادل دو جو است . ۞ در زبانهای فرانسه و انگلیسی نیز گرن ۞ از کلمه ٔ لاتین گرانوم ۞ که بمعنی دانه است ، نام کوچکترین وزن هم میباشد.در نوشته های پهلوی دانگ هم وزن واندازه و هم پول است و بسا بجای آن لغت آرامی (هزوارش ) مد ۞ بکار رفته است . مد در زبان عربی هم داخل شده ، الخوارزمی در مفاتیح العلوم (ص 11) در سخن ازمکائیل العرب و اوزانها درباره ٔ مد (جمع امداد) گوید: «لمد رطل و ثلث ». در مقدمة الادب زمخشری (ص 66 س 9) آمده : «مد» پیمانه ٔ یک منی . المد رطل و ثلث عند اهل الحجاز و رطلان عند اهل العراق ». میدانی در السامی فی الاسامی درست مانند زمخشری المد را تعریف کرده است . در منتهی الارب آمده : «مدة بالضم پیمانه است باندازه ٔدو رطل نزد اهل عراق و یک و ثلث رطل نزد اهل حجاز یا مقدار پری دو دست مرد میانه چون هر دو کف را پر کند» ۞ . در فارسی نیز دانگ و دانگانه بمعنی پول است :
اژدهائی چون ستون خانه ای
میکشیدش از پی دانگانه ای .

مولوی .


معرب آن دانق ۞ و جمعش دوانیق است . ابودوانیق کنیه ٔ دومین خلیفه ٔ عباسی ابوجعفر المنصور معروف است که مردی بخیل بود. در بسیاری از کتب تواریخ آمده که بمناسبت بخل وی واندوختن سیم و زر و فراهم آوردن درهم و دینار یا انباشتن دانگ (پول ) او را چنین خوانده اند. در نامه ٔ پهلوی «شهرستانهای ایران » ابومنصور با همین کنیه یاد گردیده . «شاترستان بکدات ابو گافر چگون شان ابودوانیک خواننت کرت .» یعنی شهرستان بغداد را ابوجعفر که او را ابودوانیق خوانند ساخت .» ۞ ابوجعفر المنصور (برادرابوالعباس السفاح ) در ذیحجه ٔ 136 هَ . ق . به خلافت رسیده و در ذیحجه ٔ 158 مرد، همان خلیفه ٔ بدکنشی است که تیسفون پایتخت ساسانیان را ویران کرد و بغداد را ساخت .
دینار و درهم :
بی آنکه درآید بخزانه درمی سیم
اندر همه گیتی نه درم ماند و نه دینار.

فرخی .


۞
دینار و درهم که دیرگاهی است در ایران زمین شناخته شده هنوز در سر زبانهاست . ریال واحد پول ایران بصد دینار تقسیم شده ، چنانکه پیش از رسمی شدن ریال در 27 اسفند 1308 هَ . ش . قران نیز عبارت بوده از هزار دینار. درهم در هنگام چیره شدن اسکندر بایران ، در پایان سده ٔ چهارم ق . م . بدستیاری یونانیان در ایران رواج گرفت ، دینار از کلمه ٔ یونانی دناریوس ۞ (دناریون ) ۞ میباشد و در لاتین دناریوس ۞ شده ۞ و یک سکه ٔ قدیم فرانسه بنام دنیه ۞ از همین لغت لاتینی است . همچنین درهم (= درم ) از کلمه ٔ یونانی دراخمه ۞ میباشد و معنی لفظی آن را در یونانی یک مشت پر یا یک چنگ پر یاد کرده اند. ۞ خوارزمی در مفاتیح العلوم درخمی (جمع درخمیات ) را که بخوبی یادآور تلفظ یونانی کلمه است ، یکی از اوزان طبی یاد کرده : «درخمی اثنتان و سبعون شعیرة» ۞ . محمدبن زکریای رازی در کتاب طب المنصوری که در میان سالهای 290 - 296 هَ . ق . تألیف شده در وزن درهم مینویسد: «الدرهم الطبی هو ثمانیة و اربعون شعیرة من اواسط حبوب الشعیر،ینقص عن درهم الکیل بشعرتین و خمس شعیرة» ۞ . غرض از ذکر این چندفقره از اوزان برای اینست که دینار و درهم در ایران در قرون متفاوت چه پیش از اسلام و چه پس از آن نام اوزانی هم بوده آنچنانکه نزد یونانیان هم نام اوزان ومسکوکاتی بوده . در یونانی بودن این دو کلمه امروزه کسی اندک شبهه ای ندارد اما در پارینه لغویین عرب زبان در سر آنها بسیار گفتگو کردند بویژه که هر دوی آنها در قرآن آورده شده : در سوره ٔ آل عمران آیه ٔ 75 کلمه ٔدینار و در سوره ٔ یوسف آیه ٔ 20 کلمه ٔ دراهم جمع درهم آمده است . ابن درید و جوالیقی و راغب اصفهانی و سیوطی در مزهر و ثعالبی در فقه اللغة از دینار و درهم سخن میدارند: ابن درید در جمهرة اللغة گوید: و الدینار فارسی معرب ؛ درهم معرب و قد تکلمت به العرب قدیماً اذ لم یعرفوا غیره » ؛ جوالیقی در المعرب گوید: الدینار فارسی معرب و اصله دنار و هو و ان کان معرباً فلیس تعرف له العرب اسماً غیر الدینار. و باز جوالیقی گوید: درهم معرب و قد تکلمت به العرب قدیماً اذ لم یعرفوا غیره .» راغب الاصفهانی که گویا در سال 502 هَ . ق . درگذشت ، در کتاب المفردات الفاظ القرآن ، کلمه ٔ دینار را از دو لغت فارسی مرکب دانسته : «و قیل اصله بالفارسیه دین آر، أی الشریعة جائت به ». شک نیست که دینار و درهم در زبان عرب از کلمات دخیله است و معرب از فارسی نیست . این دو لغت دیرگاهی است که از یونانی داخل زبانهای سامی چون عبری و سریانی و آرامی و حبشی (امهری ) و جز اینها گردیده ، ناگزیر از این زبانها بزبان عربی رسیده است . در سرزمین سوریه از آغاز سال چهارم میلادی سکه ٔ طلای دینار رواج داشت ، ناگزیر عربهانیز در زمانی نسبةً قدیم با این مسکوکات آشنا شدند و نام آن را شنیدند هر چند که خود سکه ای نداشتند. درروزگار ساسانیان دینار، سکه ٔ زر، و درهم ، سکه ٔ سیم بوده . از همه ٔ پادشاهان خاندان ساسانی مسکوکات فراوان بجای مانده است . چون در این گفتار مقصود ما بحث سکه شناسی ۞ نیست ، باید از جزئیات بگذریم . در نوشته های پهلوی دینار و درهم یاد شده ؛ از آنهاست در کارنامک اردشیر پاپکان و شایست نه شایست و شکند گمانیک ویچار و جز اینها و بسا بجای درهم ۞ علامت «ایدئوگرام » ۞ جوجن که از لغات آرامی (هزوارش )است بکار رفته و از آن یاد کردیم . در میان مسکوکات گوناگون ، دینار و درهم در ادبیات ما پایه ٔ استواری پیدا کرده و هرگاه که سخن از پول یا مسکوکی باشد همین دو کلمه بکار رفته و با هم بجای پول که گفتیم در نوشته های پیشینیان دیده نشده ، درم گفته اند. در حدود العالم در سخن از ناحیت هند گوید: «سلابور شهری بزرگ است با بازارها و بازرگانان و خواسته ها و پادشاهی از آن رأی قنوج است و درم های ایشان گوناگون است که داد و ستدشان بر اوست ...» ۞ . پس از بر چیده شدن دستگاه شاهی ساسانیان ، دینار و درهم فراوان به دست عربها افتاد، در سال شانزدهم هجرت که تیسفون گشوده و غارت شد به هر یک از شصت هزارتن ازلشکر عرب ، دوازده هزار درهم رسید. ۞ سکه های دینار و درهم ساسانی با تصویر پادشاهان این خاندان و خط پهلوی و علامت آتشکده همچنان درمیان عربها و ایرانیان رواج داشت ، جز آنکه در کنار آنها «بسم اﷲ» افزوده شده است . تا اینکه عبدالملک بن مروان پنجمین خلیفه ٔ اموی (65 - 86 هَ . ق .) نخستین بار یک سکه ٔ عربی بوجود آورد. ابن رسته (ابوعلی احمدبن عمر) در کتاب الاعلاق النفیسة (چ لیدن ص 192) که درسال 290 هَ . ق . نوشته شده گوید: «و اول من نقش بالعربیة علی الدراهم عبدالملک بن مروان ...». الیعقوبی معروف به ابن واضح (احمدبن ابی یعقوب بن جعفربن وهب الکاتب ) که در سال 292 هَ . ق . درگذشت مینویسد: «و فی ایام عبدالملک نقشت الدراهم والدینار بالعربیة ۞ ». قدیمترین سکه ای که می توان آن را عربی نامید از همین عبدالملک است که در تاریخ 75 هَ . ق . زده شد. این سکه ٔ نقره بیشک به تقلید درهم ساسانی ضرب شده است . درهم که با اردشیر پاپکان (226- 241 م .) بوجود آمد تا سال 180 هَ . ق . در تبرستان با خاندان اسپهبدان پایدار ماند ۞ . آخرین سکه ٔ ساسانیان از یزدگرد سوم است که در سال بیستم پادشاهی وی یعنی همان سالی که کشته شد در یزد ضرب شده است . ۞ کهن ترین سکه ٔ زر، دیناری است که در تاریخ 77 هَ . ق . از همین عبدالملک به جای مانده و به تقلید دینار بیزانس (روم السفلی ) ضرب شده است . آخرین دینار اندکی پیش از برافتادن خلافت عباسی و کشته شدن مستعصم در سال 656هَ . ق . در بغداد سکه خورده ۞ . همین عبدالملک بن مروان که دینار و درهم ایرانی را به دینار و درهم عربی بگردانید، در زمان او دیوان را از لغت پارسی به لغت عربی نقل کردند ۞ . دینار و درهم هنوز هم در برخی از کشورها نام سکه ٔ مخصوصی است ، آنچنانکه دراخم در یونان و دینار در یوگسلاوی و عراق و در ایران هم یک ریال بیکصد دینار تقسیم شده است . در پایان ناگفته نماند فلس (جمع فلوس )، نام سکه ٔ مسین عرب نیز یونانی است ، از یونانی بیزانس (روم السفلی ) فولیس ۞ گرفته شده و خود این کلمه از لاتین «فولیس ۞ » میباشد، چنانکه پشیز ایرانی که بجای فلس عربی است و پشیزه که بمعنی فلس ماهی گرفته شده و پشی که همان پشیز است اصلاً ایرانی نیست ،بلکه آرامی است ۞ . این است به اختصار نامهای بعضی از سکه ها که بجز دو سه تای از آنها، هریک از سرزمینی بکشور ما راه یافته است ، همچنین است نامهای بسیاری از سکه ها نزد اقوام دیگر. دراین گفتار فقط بذکر نامهای برخی از این سکه ها که درایران رواج داشته و ارزش تاریخی و لغوی یافته بسنده کردیم تا نمونه ای باشد از برای صدها سکه ٔ دیگر که با نامهای گوناگون خود با بسر کار آمدن پادشاهی از خاندان ایرانی یا بیگانه ، چندی در اینجا ماندند و سپس سپری شدند.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
پول . (اِ) از پهلوی پوهل ۞ . پُل . قنطرة. جسر. و به این معنی درزبانهای ایرانی بسیار کهنسال است . طاق و سقف گونه ای که بر رودی یا نهر و ما...
پول . (اِخ ) قصبه ای از دهستان زانو سرستاق بخش مرکزی شهرستان نوشهر، واقع در 36 هزارگزی جنوب نوشهر و 12 هزارگزی باختری کجور. کوهستانی سردسیر...
پول . (اِخ ) پاولوس . پاولو. رجوع به این دو کلمه در قاموس الاعلام ترکی شود.
پول پولی . (اِ مرکب ) نام قسمی مالیات اصناف . پولی پولی . رجوع به پولی پولی شود.
پول پول شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) شکسته شدن ظرف چینی و مانند آن بقطعات بسیار خرد. بقطعات خرد و کوچک شکسته شدن چنانکه ظرفی چینی یا سفا...
بی پول . (ص مرکب ) تهیدست . بی چیز. که پول ندارد. || (ق مرکب ) مجانی . بلاعوض . رجوع به پول شود.
پن پول . [ پَم ْ ] (اِخ ) پم پل ۞ . کرسی بخشی در ایالت «کت دو نور» از شهرستان «سن بریو» دارای 2700 تن سکنه و راه آهن . بندر آن بر کنار دریا...
لن پول . [ لَم ْ ] (اِخ ) استانلی . از مشاهیر مستشرقین فاضل انگلیسی است و بیش از پنجاه جلد کتاب و رساله در باب تاریخ و مسکوکات سلاطین اسلا...
یک پول . [ ی َ / ی ِ ] (اِ مرکب ) واحد پول در دوران قاجاریه معادل نیم شاهی ، و شاهی یک بیستم قران است : یک پول جگرک سفره قلمکار نمیخواد. (یا...
لین پول . [ ل ِ ] (اِخ ) ۞ استانلی . از مشاهیر مستشرقین فاضل انگلیسی ، مؤلف کتاب «طبقات سلاطین اسلام ». و رجوع به لن پول شود.
« قبلی صفحه ۱ از ۴ ۲ ۳ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
جواد مفرد کهلان
۱۳۹۳/۰۵/۲۵ Iran
0
0

این کلمه را لغتی آرامی به فُلس ماهی گرفته اند؛ ولی اگر آن را از ریشۀ اوستایی و سانسکریتی پیش (پَست و خُرد و خمیر) و ایز/ایش (خواسته و دارایی داشتن و مالک شدن) بگیریم آن مفهوم منطقی "دارایی کم ارزش" را خواهد داد. اصطلاح فارسی "پشیزی ارزش ندارد" متضمن این نظر است.
Kaveh Sarhandi فولوس به عربی کنونی هم معنای پول را میدهد و احتمالا" با واژه پول هم ریشه باشد .
Javad Mofrad فولوس از یونانی بیزانسی pholis گرفته شده است به نظر میرسد پول هم از همین ریشه بوده باشد. در خود یونان اوبولوس میگفته اند.
Mehdi Fatemi واژه پول را زنده یاد دکتر بهار از تحول "پُر" میدانند که صفت برای سکه بوده است به معنی کامل. در متون پارسی میانه "درهمی پر" بسیار آمده است. زیرا رسم بر این بوده که هر سکه را به شش دانگ تقسیم میکردند و آن را با قیچی میچیدند و در بازار استفاده میکردند. در متون پارسی میانه واژه "دانگ" به معنی یک ششم سکه آمده است. ضمن اینکه باستان شناسان نیز سکه های بریده شده بسیار یافته اند. اصطلاح خرد کردن پول که اکنون به کار میبریم شاید اشاره به این رسم در گذشته داشته باشد.به همین دلیل درهم پر به معنی پول کامل و سالم و نبریده است.
Kaveh Sarhandi بله، اوبولوس که احتمالا هم اندازه پشیز مسین یا مسکوک سیاه (پول سیاه) ارزش داشته. دراخمای یونانی (درهم) معادل 7 ابولوس بوده و درهم در ایران نیز که سکه نقره به اوزان میان 1/5 تا 3/3 گرم بوده هم احیانا" با بیش از 7 پشیز معامله نمیشده است.
Javad Mofrad چیزی که در رابطه نظر بهار در مورد تحول پول از پُر قابل توجه است وجود کلمه عثمانی پارا به معنی پول است که استاد پورداود آن را بر گرفته از پاره فارسی می داند. ولی پول و پارا می توانند از ریشه اوستایی پَئورو به همان معنی پُر، فراوان و بسیار در نقطه مقابل پشیز بوده باشد. لابد نزد ایرانیان بدین معنی گرفته میشده اند.
Mehdi Fatemi البته واژه parag= پارگ در پارسی میانه به معنی سکه و هدیه و رشوه هم آمده است.
Mehdi Fatemi واژه پشیز در پارسی میانه هم آمده است که به معنی سکه مسی است.
Javad Mofrad به نظر می رسد پارگ پارسی میانه به معنی سکه با ارزش در این رابطه از تلخیص پئورو-ارگ (بسیار با ارزش) عاید شده بوده است. چه این فرض پلی بین پارگ (از مصدر پئورو-ارگ) و پارا (پَئورَ) و پول (از مصدر پَئورو) ایجاد می کند.


برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.