اجازه ویرایش برای همه اعضا

پیشدادیان و کیانیان

نویسه گردانی: PYŠDʼDYAN W KYANYAN

پیشدادیان؛ پیش + دات یا داد (= نخستین آفریده، نخستین قانونگزار)، نخستین ایتادی (= سلسله) شاهان ایران؛ که از پراپ prãp (= کتاب) های فرهنگ واژه های پهلوی گردآوری از دکتر بهرام فره وشی، فرهنگ واژه های اوستایی از احسان بهرامی، کیانیان نوشته ی کریستین سن، فرهنگ فارسی معین، شاهنامه ی فردوسی و ... گرفته و چینش و ویرایش گردیده است؛ پس از پیشدادیان، کیانیان و سپس ایلامیان، مادها و هخامنشیان بوده اند؛ ولی چون هیچ نشانه ای مانند پول، سنگنوشته و ... در کاوش های باستان شناسی از پیشدادیان تا کنون به دست نیامده و از سوی دیگر در نوشته های رِتانیک retãnik (= تاریخی) مانند پراپ های رِتان نویسان یونانی چون هرودوت، کتزیاس و ... چیزی در باره ی پیشدادیان نوشته نشده و نیز در برخی پراپ ها مانند شاهنامه سرگذشت پیشدادیان افسانه وار آمده، مانند رفتن هوشنگ به جنگ دیو سیاه یا روییدن دو مار بر شانه های زهاک (نادرست: ضحاک) و اینکه پادشاهی وی هزار سال بود و مانند اینها، از این رو پیشدادیان افسانه شمرده شده و در باره ی کیانیان هم برخی آن را افسانه و برخی رِتان (= تاریخ) می دانند؛ از این رو، رِتان ایران باستان با ایلامیان آغاز شده است؛ ولی نمی توان پیشدادیان و کیانیان را هم یکسر افسانه دانست. شاید در کاوش های آینده نشانه هایی از آنان یافت شود و روشن گردد که چیزهایی مانند دیو سیاه و سپید و اژدها نمادهای بدی و زشتی ها بوده اند و یا واژه ی هزار سال برای زندگی کسی چون زهاک گویای بسیاری و فشار سختی های آن خودکامه ی خونریز بر مردم بوده است. امروزه نیز کسی که زمانی مانند یک سال یا دو سال یا بیش تر را در سختی می گذراند، می گوید هر سالش یا هر روزش هزار سال بر من گذشت. به هر رو اگر در آینده نشانه های باستان شناسی از پیشدادیان و کیانیان یافت شود که نوشته های در باره ی آنان، بخشی از رِتان ایران باستان خواهد بود و اگر نشود، افسانه هایی است که بخش از فرهنگ کهن این سرزمین را می رساند و بر ماست که در پاسداری و بازآفرینی آنها کوشا باشیم. نام هایی که در زیر می آید، پراکنده در نوشته های گوناگون آمده و گیج کننده است. ما کوشیدیم تا آنها را به گونه ای دسته بندی کنیم که برای همگان گویا باشد. در زیر، نام ها با گویش پهلوی، اوستایی و پارسی دری آمده است. دوستدار فرهنگ ایران و ایرانیان: SAYOGINE@YAHOO.COM



پیشدادیان

1ـ گَیومَرت، گَیوک مَرت= gayu-mart, gayuk-mar-t کیومرث، نخستین آفریده، آدم (اوستایی: گَیهِ مَرَثنو= gayehe-maraşnu گَی= جان، زندگی+ مرثنو= میرا، مردنی، فانی)
ــ سیامَک= s-(e)-yãma-k سیامک، دارای سه جام (اوستایی: سْیامَک syãmak) (پسر کیومرث)
ــ فْرَواک= fra-vãk پند، اندرز، رهنمود، نصیحت (اوستایی: فْرَواکَ fra-vãka) (پسر سیامک)
ــ فْرَواکِن= fra-vãk-en فرواکین، پر از پند، سرشار از رهنمود (دختر سیامک)
ــ تاج= tãj تاز(پسر سیامک) گویند که عرب ها از نوادگان تاج هستند؛ از این رو به آنان تازی گفته شده است.
2ـ هُشَنگ، هُشیَنگ=ho-ŝang, ho-ŝyang هوشنگ، خانه ی خوب (پسر سیامک) (اوستایی: هَئُشْینگْهَ: hao-ŝyangh خانه ی خوب؛ زیرا در نوشته های ایران باستان آمده که هوشنگ نخستین کسی بود که روی زمین خانه ساخت و به مردم خانه سازی آموخت) وی چهل سال پادشاهی کرد. از سنگ آهن، آهن گرفت، آتش پدید آورد و جشن سده بنیان نهاد. از چرم و پوست جانوران پوشاک ساخت.
3ـ تَخمورَپ، تَخموریت، تَهمورَپ، ویوَنگهَن، ویوَنگهان، اوروپَن= taxm-u-rap, taxm-u-rit, tahm-u-rap, vivanghan, vivanghãn, ur-u-pan دلاور تازنده، تهمورس، تهمورث (اوستایی: تَخمارِت taxm-ã-ret= با دلاوری تاختن؛ ویوَنگهَنَ vivanghana= درخشان، تابان) (پسر هوشنگ)
ــ سْپیتور= spit-ur (اوستایی: سْپیتی یورَ spit-i-yura= بره ی سپید) (پسر تهمورس)
ــ دَفْر گاو= dafr-gãv دارنده ی گاو سیاه (پسر سْپیتی یورَ)
ــ ییم= yim جفت، (اوستایی: ییمَ yima) جَم (پسر دَفْر گاو)
ــ وَن فروشْن اَسپیان=van-fruŝn-asp-y-ãn دارنده ی اسب های جوان پرورشی (وَن= جوان، تازه + فروشْن از اوستایی: ثْروش şruŝ= پرورشی + اسپ= اسب + ان) (پسر ییم)
ــ وَنَفرَغِشْن= vana-fra-qeŝn (= وَن فروشْن اَسپیان) دشمن شکن(اوستایی: وِرِثرَغنَ vereşraqna= دشمن شکن) (پسر وَن فْروشْن اَسپیان)
ــ رَمَک تُرائَسپیان= ram-ak-torã-asp-y-ãn دارنده ی اسبان نیرومند (رَمَ= رمه، گله + تُرا از اوستایی: تورَ tura= نیرومند + اسپیان= اسب ها) (پسر وَن فْروشْن اَسپیان)
ــ گَفرگاو یا گَفر/گِفَر تُرائَسپیان/ نِوَک گاو=gafr-gãv, gafr/gefar-torã-asp-y-ãn, nevak-gãv دارنده ی گاو یا اسب های نیرومند خاکستری (پسر رَمَک تُرائَسپیان)
ــ سْپت تُرائَسپیان= spet-torã-asp-y-ãn دارنده ی اسب های سپید نیرومند (پسر گفَر تُرائَسپیان)
ــ سیاک تُرائَسپیان= syãk-torã-asp-y-ãn دارنده ی اسب های سیاه نیرومند (سیاک= سیاه؛ پهلوی) ( پسر سْپیت تُرائَسپیان)
ــ بُرتُرائَسپیان= bor-torã-asp-y-ãn دارنده ی اسب های نیرومند به رنگ بور (پسر سیاک تُرائَسپیان)
ــ سُک تُرائَسپیان= sok-torã-asp-y-ãn دارنده ی اسب های نیرومند و سودمند (سُک= سود؛ اوستایی: سَئُکَ saoka) (پسر بُرتُرائَسپیان)
ــ پورتُرائَسپیان= pur-torã-asp-y-ãn دارنده ی اسب های نیرومند بسیار (پور= پر، بسیار؛ اوستایی: پوئورو puuru ) (پسر سُک تُرائَسپیان)
ــ نَرسَهی= narsahi نَرسَه (اوستایی: نَئیرْیوسَنگهَ= naïryu-sangh الف ـ نام آتشی است ب ـ نام ایزدی است پ ـ آتشی که در دل شاهان و فرمانروایان است و آنها را در پیشبرد کارهای شان یاری می دهد، روحیه چ ـ نام فرشته ای که پیک اهورامزداست) (پسر تهمورس و برادر جمشید)
ــ جمک، ییمک= jamak, yimak جمه، جفتی، خواهر دوقلوی جمشید (دختر تهمورس)
4ـ جَمشِت، ییم، ییمشِت، هْوَرِدَرِسَ= jam-ŝet, yim, yimŝet, hvare-daresa جمشید، برکت (اوستایی: جَم jam= رسیدن + شَئیتَ ŝaïta= فراوانی؛ هوردرس= خورشید روی) (پسر تهمورس)
ــ اَرنَواچ= arna-vãc نیکو سخن (اوستایی: اِرِنَواچَ erena-vãca= خوش گفتار) اَرنواز، دختر جمشید که به چنگ زهاک افتاد و فریدون او را آزاد کرد
ــ سَنگ اَواچیه= sang-a-vãc-ih شیرین سخن (اوستایی: سَنْگه sangh= رهنمود+ اَواچی avãci= سخن، سَوَهَواچَ) شهرناز، دختر جمشید که به چنگ زهاک افتاد و فریدون او را آزاد کرد.
ــ آسپیکان، اَسفیان، اَسویان، آتویان= asfy-ãn, asvy-ãn, ãtvy-ãn درستکار، صادق، پاک دل (اوستایی: آثوی ãşv-ya= کسی که چون پرنده می دود) آسپیکان، آتبین، آبتین (پسر جمشید و پدر فریدون)
ــ کَی اَنوش= kay-anuŝ شاه پاینده، کیانوش (اوستایی: کَوی اَنَ ئُشَ kavi-ana-oŝa= شاه جاویدان، نامیرا) (پسر آسپیکان یا آتبین و برادر فریدون)
ــ شات کام ŝãt-kãm (اوستایی: شاتَ کامَ ŝãta-kãma) شادکام، شادمان (پسر آسپیکان و برادر فریدون)
ــ بَرمایون= bar-mã-yun (اوستایی: بَرِمایئُنَ bar-e-mã-yaona= گاوی که به فریدون شیر داده است، پرمایه، مایه دار) (پسر آسپیکان یا آتبین و برادر فریدون)
ــ کَتایون= katãyun (اوستایی: کَتَیو katayu= بزرگ خانواده) (پسر آسپیکان و برادر فریدون)
ــ تورtur نیرومند (اوستایی: تورَ tura= نیرومند) (پسر جمشید) جمشید پس از آنکه از زهاک گریخت به سیستان رفت و به پادشاه آن جا که کورنگ نام داشت، پناهنده شد؛ دختر این پادشاه دلباخته او شد و از وی پسری به دنیا آورد که نامش را تور گذاشتند.
ــ شیدئَسپ= ŝid-asp شیدَسپ، دارای اسب های فراوان (اوستایی: شَئیتَ اَسپَ ŝaïta-aspa) (پسر تور)
ــ تورَک= tur-ak نیرومند (پسر شیدسپ)
جمشید در پایان زندگی بانگیش (= دعوی، ادعا) خدایی کرد؛ از این رو فره ایزدی از او گسیخت و زهاک (نادرست: ضحاک) بر او چیره شد و او را با اره دو نیم کرد و پادشاهی ایران به دست زهاک افتاد؛ و چون جمشید از خدا دور شد، از تبار او کسی به شاهی نرسید و فریدون از تبار برادرزاده اش (سپیتور) زاده شد و او زهاک را شکست داد و ایتادی (= سلسله) پیشدادیان با پادشاهی او پیدان (= ادامه) یافت.
5ـ زَهاک (ضحاک)= zah-ãk اژدهای نیش زننده (اوستایی: اَژیدهاکَ aži-dah-ãk= اژدهای زهرآگین) پسر مرداس و نام مادرش وَدَگَن یا وَتَک (بدجنس) بود. ودگن در زبان پهلوی به واتای زنا می باشد؛ زیرا با پسر خود (زهاک) آمیزش می کرد؛ از این رو، نام او، نام گناه آمیزش با نزدیکان گذاشته شده است. او از تبار جمشید یا تهمورس نبود؛ پدرش روستا زاده ای بود. از این رو زنجیره ی شاهان پیشدادی تا جمشید است و با روی کار آمدن زهاک، بریده می شود و بار دیگر با آمدن فریدون دنبال می شود.
نام های دیگر او چنین است:
* دهاک= dah-ãk (اوستایی: دَهاکَ dah-ãka) دارای ده عیب، ویرانگر، آزاردهنده
* اَژیدَهاک= aži-dah-ãk اژدهای زهرآگین (اوستایی)
* بِوَرئَسپ= bevar-asp دارای ده هزار اسب (اوستایی)
* ثْری کَمِرِذَ= şri-kamereża سه کله (اوستایی)
* وَذَغَنَ= vaż-a-qana دشمن کش (اوستایی)
* ثْری زَفَن= şri-zafanسه پوزه (اوستایی)
6ـ فْرِتُن= freton فریدون، رودخانه (اوستایی: ثْرَئِتَئُنَ sraetona از واژه ی: ثْرَئُتَ şraota= رودخانه) نیای هفتم گرشاسپ و ششمین شاه پیشدادی؛ نام پدرش آبتین و مادرش فرانک بوده است. فریدون سرزمین های خود را میان سه پسرش ویاس vyãs (= تقسیم) کرد و شهریاری ایران را به ایرج داد. دو برادر دیگر به ایرج اَسپِر (= حسادت) کردند و او را کشتند. در آن زمان ایرج دو پسر داشت و سلم و تور از ترس، آنان را هم کشتند. زمانی که فریدون آگاه شد، به دربار ایرج آمد و چون دانست که دو پسران ایرج هم کشته شده اند، بسیار دلگیر شد؛ ولی به او گفتند که یکی از کنیزان ایرج به نام ماه آفرید باردار است. فریدون او را نزد خود برد تا زمانی که فرزندش به دنیا آمد. فرزند دختری بود که نامش را گُزک نهاد و از او نگهداری کرد تا بزرگ شد؛ سپس او را به برادرزاده ی خود به نام پَشَنگ داد و از آنان هم دختری زاده شد که نامش را فْرَگُزک نهادند. سلم و تور نمی دانستند گُزک دارای دختری است؛ از این رو او را کشتند که مبادا پسری بزاید و از آنان یاتانا (= انتقام) بگیرد. فریدون نوه ی دختری را پنهان کرد تا بزرگ شد و از او دختری به نام زوشَک و از او نیز دختری به نام بیتا و از بیتا پسری به نام سریتک و از سریتک پسری به نام اریئَک و از او پسری به نام ویراف و از وی پسری به نام مَنوش هوچیهر و از او هم پسری به نام منوش راروک و از او منوچهر زاده شد و یاتانای نیاکان پدری و مادری خود را از سلم و تور گرفت.
ــ سَرْم، سَلم= sarm, salm سَلم، برنامه ریز(اوستایی: سَئیری مَنَ saïrimana= برنامه ریز، نقشه کش، طراح) (پسر فریدون)
ــ توج، تُج، توگ= tuj, toj, tug تور، لرزش (اوستایی: تَئوژی tauži= زمین لرزه) (پسر فریدون)
ــ دورُش اَسپ= duroŝ-asp دارای اسب درمانگر (اوستایی: دورَئُشَ اَسپَ duraoŝa-aspa) (پسر توگ)
ــ سپَِن یی اََسپ= span-i-asp دارای اسب باهوش (اوستایی: سْپَن span) (پسر دورش اسپ)
ــ تورَک، تورگ= tur-ak/g تورج، تور، نیرومند (پسر سپَِن ایی اََسپ)
ــ شَم= ŝam شم، زادشم (اوستایی: شَم ŝam= آشامیدن) (پسر تورک)
ــ وِسَک= vesak (اوستایی: وَئِسَکَ vaes-a-ka) ویسه، آماده ی گسیل ـ اعزام مأموریت (پسر شم)
ــ پیران= pi-rãn پرورش دهنده ی جنگجو(اوستایی: پی pi= پرورش دادن + رانَ rãna= جنگجو) (پسر ویسه)
ــ جریره= jarire (شاید اوستایی: جَئیریانْش jaïryãnŝ) (دختر پیران). شاهنامه:
از ایشان جریره است مهتر به سال که از خوبرویان ندارد همال
ــ پَشَنگ= paŝ-ang جنگجوی محاصره کننده (اوستایی: پِش peŝ جنگیدن، مبارزه ـ پیکارـ نبرد کردن + اَنگ ang= خم کردن، پیچاندن) (پسر شم)
ــ افراسیاب، فْراسیاپ، فْراسیاک= afrã-syãb, frã-syãp, frã-syãk افراسیاب، هراس افکن (اوستایی: فْرَنگرَسِه fra-ngrase، فْرَنگرَسین fra-ngrasina) (پسر پشنگ)
همچنین در اوستا افراسیاب با نام اَئوروَسارَ aur-va-sãra (فرمانده نیرومند) نیز آمده است.
ــ فْرَسپ= fra-(a)sp دارای اسب پیشتاز(پسر افراسیاب)
ــ شِتَک= ŝetak شیده (اوستایی: شَئیتَ ŝaïta) 1ـ بسیاری، فراوانی، کثرت، زیادی 2ـ شادی، خوشی، لذت، کیف 3ـ رفاه، آسایش، خوشبختی، سعادت (پسر افراسیاب)
ــ ویسپان فریا vispãn-fra-yã (اوستایی: ویسپانْم vispãnm-fra-yã) زن کامل (دختر افراسیاب) این نام رفته رفته فریان ویسپ و سپس فرنگیس خوانده شد که در شاهنامه به همین نام آمده است.
ــ نَرَی= naraya دلاور (پسر پشنگ)
ــ کَرسَ وِز= karsa-vez کَرسیوَز، کیذان(اوستایی: کِرِسَ وَزدَ keresa-vazda = دشمن زورگویان) (پسرپشنگ)
ــ سام، ساهم= sãm, sãhm نگاه (سنسکریت: سام sãm= دیدن؛ اوستایی: سامَ sãma) (پسر تورک)
ــ اَثرت= aşrat (اوستایی: ثریتَ şrita= سومین) (پسر ساهم)
ــ اورواخش، اَئوروَخش=ur-vãxŝ, aur-vaxŝ شادی، نیروی پیشرفت (اوستایی: اورْواخْش، اورْواخْشْی ur-vãxŝ = شادی، شادکامی؛ اَئوروَخش aur-vaxŝ= نیروی پیشرفت) (پسر اثرت)
ــ کَرساسپ، کریشاسپ، کَرِشاسپ= kars-ãsp, kriŝ-ãsp, kareŝ-ãsp گرشاسپ، دارای اسب باریک (سنسکریت: کْرسَسوَ krsasva؛ اوستایی: کِرِساسْپَ keres-ãspa) (پسر اثرت) او یازدهمین و اوتامین utãmin (= آخرین) شاه پیشدادی است.
ــ اِرِچ، اِرَچ= eraĉ, ereĉ جدا، ایرج (اوستایی: ایریچ iriĉ= جدا کردن، اَئیرْیَ aïr-ya= آریایی، ارجمند، باشکوه) ایرج کوچک ترین پسر فریدون
ــ وانیتار= vãnitãr پیروز، فاتح (اوستایی: وَنَئیتی vanaïti= پیروزی، چیرگی) پسر ایرج که به دست سلم و تور کشته شد
ــ اَن اَستُب= an-astob پاک، معصوم (اوستایی: اَناسْتَرَوَنَ= an-ãstaravana بی گناه) پسر ایرج که به دست سلم و تور کشته شد
ــ گُزک= goz-ak پنهان شده (اوستایی: گُز goz= پنهان کردن) دختر ایرج که فریدون او را از دست سلم و تور رهانید و پنهان کرد تا بزرگ شد و او را به برادرزاده ی خود به نام پَشَنگ داد. از آنان هم دختری زاده شد.
ــ فْرَگُزک= fra-goz-ak از همه پنهان (اوستایی: فْرَگُز fra-goz= از همه پنهان کردن) (دختر گُزک و پشنگ)
ــ زوشَک= zuŝak یار، دلارام (اوستایی: زوش zuŝ= محبت، دوستی) (دختر فْرَگُزک)
ــ بیتَک= bitak خوب، راست، درست (اوستایی: ویتَ vita= خوب، حقیقی، واقعی، راست) بیتا (دختر زوشَک)
ــ سریتَک= sri-t-ak سومین (اوستایی: ثری şri= سه) تهریت (پسر بیتا)
ــ اَریئَک= ariak گوناگون (اوستایی: اَرَئِکَ araeka= گوناگون) (دختر سریتک)
ــ ویراف= virãf پارسا، متقی(اوستایی virak= ویرَک) (پسر اَریئَک)
ــ مَنوش خْوَرناک یا مَنوش هوچیهر= man-uŝ-xvarnãk, man-uŝ-hu-ĉihr دارای چهره ی مینوی (پسر ویراف)
ــ مَنوش خْوَرنَر یا مَنوش راروک= man-uŝ-xvarnar, man-uŝ-rãruk (پسر مَنوش خْوَرناک، مَنوش هوچیهر)
ــ مانوشَک= mãn-uŝ-ak (دختر مَنوش خْوَرنَر یا مَنوش راروک و خواهر منوچهر)
7ـ مَنوچیهر= manu-ĉihr منوچهر (اوستایی: مَنوش چیثرَ man-uŝ-ĉişra) بهشتی چهره، دارای روی بهشتی (پسر مَنوش خْوَرنَر یا مَنوش راروک)
ــ دوراسْرَو= dur-ãsrav نام آور(اوستایی: دورَ ئِسروتَهِ dura-esrutahe) مرد بلند آوازه ـ سرشناس ـ معروف ـ مشهور ـ در همه ی زمان ها (پسر منوچهر)
ــ فْرَش= fraŝ پیروز (اوستایی: فْرَشَ fra-ŝa= موفق، کامیاب) (پسر منوچهر)
8ـ نُتَر= notar نوذر (اوستایی: نَئُتَرَ naotara= از نوno= اکنون + تَر= پیروز شدن) تازه پیروز (پسر منوچهر)
ــ توس= tus (اوستایی: توسَ tusa= آغاز) (پسر نوذَر)
ــ کَستَهم= kastahm نیرومند (اوستایی: ویسْتَ ئورو، وُشتَئُرو vista-uru, voŝta-oru= سوارکار) (کَس= کَس؛ پهلوی+ تَهم= نیرو؛ پهلوی؛ چنانچه گاهی شاهان ساسانی که می¬خواستند به کسی نامی ببخشند، نام خود را به این واژه می¬افزودند و به آن کس می¬دادند. مانند تَهم شاپور (نیروی شاپور) (پسر نوذر)
با کشته شدن نوذر، فرمانده سپاه سواره نظام ایران به نام اغریرت شاه شد و پس از او با شاه شدن زو پسر تهماسب و از نوادگان سریتک باردیگر رشته ی پادشاهی به خانواده ی فریدون برگشت.
9ـ اَغریرَت، اَکریرت، گُپَت شاه= aqrirat, akrirat, gopat-ŝãh فرمانده (اوستایی: اَغْرَیرثَ aqryarşa= فرمانده سواره نظام) گَپت شاه سیروم sirom (= عنوان) شاهی افسانه ای بوده که نیم تنه ی پایین وی مانند گاو و بالا تنه ی او مانند پومان pumãn (= انسان) است و همواره بر لب دریا ایستاده و خدا را ستایش می کند و آب پَهلُم (= مقدس) به دریا می ریزد و جانوران زیان آور را از دریا می کشد. شاید چون اغریرت در یکتاپرستی همانند وی بوده این سیروم را به وی داده اند.
10ـ اوزاو، اوزَو، اُزَو= uzãv, uzav, ozav دوست داشتنی (اوستایی: اوزَوَ= uzava از اوز= دوستی، محبت، علاقه) زو (پسر تهماسب)
11ـ کَرساسپ، کریشاسپ، کَرِشاسپ= kars-ãsp, kriŝ-ãsp, kareŝ-ãsp گرشاسپ، دارای اسب باریک (اوستایی: کِرِساسْپَ keres-ãspa) (پسر اثرت)
ــ نریمان= nari-mãn نریمان، دلیر، دلاور (اوستایی: نَئیرمَنَنگْهْ= naïr-manangh) (پسر گرشاسپ)
ــ سام، ساهْم= sãm, sãhm (سنسکریت: سام sãm= دیدن؛ اوستایی: سامَ، سَم sãma, sam= آرام) (پسر نریمان)
ــ سْپَرنَک= sparnak سپرنک (پسر سام)
ــ دَستان= dast-ãn دارای زور هزاران دست (پسر سام)
ــ زال zãl (پسر سام)
ــ رُتْسْتَهم= rot-stahm (اوستایی: رئذتخمَ raoża-taxma) بزرگ پیکر، رستم، نام پهلوان افسانه ای (پسر زال)
ــ شغاد= ŝaqãd (پسر زال) او بود که رستم را با رخش به چاه انداخت و خود هم با یک تیر رستم کشته شد.

کیانیان (اوستایی: کاوَیهِ هی kãvayehi)

کیان= kyãn (اوستایی: کَیا kayã= دوستی، مهر، مهرورزی؛ کَوَن kavan، کَوَیَ kavaya) نام ایتادی (= سلسله) شاهان کیانی؛ ایتادی (= سلسله) تَئوم taum (= نسب) کیانیان و فرزندان آنها از روی نوشته های پهلوی، اوستایی، شاهنامه و پراپ (= کتاب) های رِتانی (= تاریخی) این چنین است:
1ـ کَی کَوات= kay-kavãt شاه مهرورزان، کیغباد، کیقباد (اوستایی: کَوی kavi= شاه + کَواتَ kavãta، کویتا= کیانیان، مهرورزان) (پسر زَو و نوه ی تهماسپ)
ــ کَی پشین، کی پیسین، کَی پَسین= kay-pŝin, kay-pisin, kay-pasin شاهرو، شاه چهره (اوستایی: کَوی پیسینَ kavi-pisina= کَوی = شاه + پیس چهره + ین) (پسر کی کوات)
ــ کَی اَپی وِه= kay-api-veh شاه بسیار خوشرفتار (اوستایی: کَوی اَپیوَنگهو= kavi-api-vanghu کوی= شاه + اَپی= بسیار بزرگ + ونگهو= خوشرفتار) (پسر کی کوات)
ــ کَی آرَش، کَی اَرش= kay-ãraŝ, kay-arŝ کیارش، شاه دلیر (اوستایی: کَوی kavi= شاه + اَرشَن arŝan= دلیر) (پسر کی اَپیوِه)
ــ مَنوچیهر= manu-ĉihr منوچهر، بهشتی رو (اوستایی: مَنوش چیثرَ manuŝ-ĉişra= دارای چهره ی مینوی ـ بهشتی) (پسر کیارش)
ــ مَنوش= man-uŝ مینوی روان (اوستایی: مَنوشَ manuŝa؛ مَنَ mana= مینوی + اوش= روان) (پسر کَی پشین) مَنوشَ یا مانوش، بخشی از کوهستان البرز نزدیک دماوند است که نژاد مانوش چهره یا منوچهر در آن جا پدید آمده است.
ــ کَی اوگی/اوغی= kay-ugi/uqi کیوگ، شاه نیرومند (اوستایی: کَوی اوغرَ kavi-uqra) (پسر منوش)
ــ کَی بیارَش، کی بیارْش kay-byãraŝ, kay-byãrŝ آرمین (در شاهنامه)، شاه دلیر به اندازه ی دو مرد (اوستایی: کَوی kavi= شاه + بی= دو +اَرشَن arŝan= دلیر) (پسر کی اَپیوِه)
ــ کَی اَرمین= kay-arm-in کیارمین، شاه کامل، شاه همه چیز تمام (اوستایی: کَوی kavi= شاه + اَرم arm = رسا، بسندگی + پسوند ین)(= کَی بیارَش)
ــ کَی شیکَن= kay-ŝi-kan شاه خانواده دوست (اوستایی: کَوی kavi + شی ŝi= خانه، خانواده + کَن kan دوست داشتن) (پسر کَی بیارش)
2ـ کی کایوس، کَی اوس، اوسَذَن، اوسَن kay-kãy-us, kay-us, usa-żan, usan کی کاووس، شاه آرزو، شاهی که مردم در آرزوی او هستند (اوستایی: کَوی kavi= شاه + اوسَ usa= آرزو) (پسر کی اَپیوِه)
ــ رِونیز= revniz زینت بخش، شادی آفرین (اوستایی: رانیوسکرتی rãnyu-skereti = آراستار، تزئین کننده) (پسر کَی کایوس)
ــ فِریبورز= feri-burz فریبرز (اوستایی: فْری fri= آفرین + بَرِزَ bareza= بُرز، قد) زیبا اندام، کسی که با دیدنش به اندام او آفرین (= ماشاء الله) می گویند (پسر کَی کایوس)
ــ سیاوَخش، سیاوَش= sy-ãvaxŝ, sy-ãvaŝ سیاوش، بزرگ در همه ی زمینه ها (اوستایی: سیاوَرشَن sy-ãvarŝ-an) (پسر کَی کایوس)
ــ فِرود= ferud ایماندار، باورمند (اوستایی: فْرَئُرِت fra-oret= مؤمن، متدین) (پسر سیاوش)
ــ فْرَشَئُسْتْرَ= fra-ŝao-stra فراگیر(اوستایی: فرَ fra= فرا + ŝao= شده + سترَ stra پخش شده، گسترده) (پسر فرود)
ــ جاماسپ سْپیهر= jãm-ãsp-spihr اسب دوست، جاماسب (اوستایی: جاماسپَ jãm-ãspa) (پسر فِرود)
ــ گرامیک کَرت= garãm-ik-kar-t ارزشمند کار، کسی که کارهایش با ارزش است (پسر جاماسپ)
ــ هَنهورو han-hu-ru(st) (اوستایی: هَنگهَئوروَنگْهْ han-gh-aur-vangh) هَنهورو، خوش ساخته، زیبا اندام (پسر جاماسپ)
ــ وَرشْنَ= varŝ-na کوشا، کنشگر، فعال (پسر هَنهورو)
3ـ کی هوسرو، کَی خُسرَو، کَی خوسرو= kay-hu-sraw, kay-xo-sraw, kay-xus-raw/ro کیخسرو، شاه خوش آوا یا نیکنام (سنسکریت: سوسرَوَس susravas اوستایی: کَوی هوسرَوَنگْه kavi-hu-sravangh، هَئُسْرَوَنْگهَ hao-sravangha) (پسر سیاوش)
ــ اَهرَوْ= ah-raw یاری گر (اوستایی: آخْرورَ ãxrura) (پسر کیخسرو)
ــ جاماسپ= jãm-ãsp اسب دوست، جاماسب (اوستایی: جاماسپَ jãm-ãspa) (پسر کیخسرو)
ــ رَمی، رَمین=ram-i, ram-in شاد، شادمان (اوستایی: رَم ram) (پسر کیخسرو)
4ـ لوهراسپ، لوراسپ= luhr-ãsp, lur-ãsp (اوستایی: اَئوروَت اَسپَ= aur-vat-aspa) تیز اسب، دارای اسب نیرومند و تندرو، لهراسپ (پسر کی اوگی)
ــ اَسوارزَرویری= asvãr-zarr-viri (اَسپایئُزَ زَئیری وَئیری= aspã-yaoza-zaïri-vaïri) زریر؛ سوارکاری با زره زرین؛ اسوار= سوارکار + زَر= زرین + ویری= زره (پسر لهراسپ)
ـ بَستور، بَستوَر، نستور= bastur, bastvar, nastur زره پوش (اوستایی: بَستَ وَئیری basta-vaïri= جوشن بسته) (پسر زریر)
ــ بِرِج یرشتی، بِرِزیرشتی= berej-yar-ŝti, berez-yar-ŝti خواهان شادی، کسی که آرزوی شادی برای دیگران دارد (پسر لهراسپ)
ــ پات سْرَو، پات هوسرو، پات خوسرَو، پات خُسروی= pã-t-sraw, pã-t-husraw, pã-t-xusrav, pã-t-xosruy (پسر لهراسپ)
ــ پِرَثوَ اَرشتی= pereşva-arŝti دارای نیزه ی بلند (پسر لهراسپ)
ــ تیژیی اَرْشتی= tiž-i-arŝti تیژی اَرشتی، دارای نیزه ی نوک تیز (اوستایی: تیژ tiž= تیز + ارشتی arŝti= نیزه) (پسر لهراسپ)
ــ سْری رُشن sri-roŝn (اوستایی: سْری رَئُخشنَ sri-raoxŝna) زیبای درخشنده (سری= زیبا + رئخشن= درخشان، روشن) (پسر لهراسپ)
ــ کَرسَئوخشَن kar-sao-xŝan (اوستایی: کِرِسَ اوخْشَن kere-sao-xŝan) مددکار، امدادگر، یاری رسان به آسیب دیده (کَر= کردن، انجام دادن + سَئو= یاری، سود + خشن= آسیب دیده) (پسر لهراسپ)
ــ وَنارا= vanãrã وَنسان، مانند درخت وَن(اوستایی: وَنارَ vanãra) (پسر لهراسپ)
ــ ویژیی اَرشتی= viž-i-arŝti (اوستایی: وَئِزْیرْشْتی vaez-yar-ŝti، ویژی اَرْشْتی viži-arŝti) نیزه دار (پسر لهراسپ)
ــ هوتُس= hu-tos آتوسا، زن خوش نیت (اوستایی: هوتَئُسا hu-taosã) (دختر لهراسپ)
ــ یوخت ویری (اوستایی: یوختَ وَئیری yuxta-vaïri) ساخته شده چون دریا؛ یوختَ= ساخته + وئیری= دریاچه (پسر لهراسپ)
5ـ ویشتاسپ، رامشَتْر= viŝ-t-ãsp, rãm-ŝatr افزایش دهنده ی اسب، ویشتاسپ، گشتاسپ، رامشهر (کسی که مردم کشورش در آرامشند) (اوستایی: کَوی ویشتاسپَ kavi viŝ-t-ãspa) (پسر لهراسپ)
ــ اُرمزد، اُهْرمزد، شِروئی= or-mazd, ohr-mazd, ŝerui اهورا مزدا (اوستایی: اَهورَ ahura = هستی بخش+ مَزدائو mazdãu= دانای همه چیز) (پسر ویشتاسپ)
ــ بوجَسرَوَن buja-sravan (اوستایی: بوجَسرَوَنگْه، بوجیسْرَوَنگْهْ(buja-sravangh, buji-sravangh گفتار رهایی بخش (بوجَ buja رهایی + سرون sravan سخن، گفتار) (پسر ویشتاسپ)
ــ پاتَفراس= pãt-af-rãs سزا، پاداش، پیامد (دختر ویشتاسپ)
ــ پِشیُتَن، پیشیشُتَن= piŝ-i-ŝo-t-an peŝ-yo-t-an, پشوتن (اوستایی: پیش ایی شْیئُثْنَ= piŝ-i-ŝyaoşna= کوشا، کوبنده) (پسر ویشتاسپ)
ــ فْرَشاوَرت، فْرَشِت وَرت، فْرَشت، فْراشت=fra-ŝã-vart, fra-ŝet-vart, fraŝt, frãŝt فرشید، در همه کار موفق (اوستایی: فْرَشْ هانْم وَرِتَ fraŝ-hãnm-vareta= غرق در کامیابی ها) (پسر ویشتاسپ)
ــ کَوارَزَن= ka-vãra-zan هر مادری آرزو دارد چون او بزاید (پسر ویشتاسپ)
ــ نَپتیا= naptyã چشمه (اوستایی: نَپتَ napta) (پسر ویشتاسپ)
ــ وه آفریت= veh-ãfr-it به آفرید، آفریده ی خوب (دختر ویشتاسپ)
ــ هوما= hu-mã هما، فهمیده، خردمند (دختر ویشتاسپ)
ــ سْپِندات، سْپَندیات، سْپِنتوداتَ= span-dãt, span-d-yãt, spen-to-dãta اسفندیار، سودآفرید (اوستایی: سْپِنتَ= spen-ta سودمند + داتَ data آفریده شده) (پسر ویشتاسپ)
ــ میهرنوش، نوشزاد= mihr-nuŝ, nuŝ-zãd مهرنوش، ایزد روشنایی راهنما (اوستایی: میثرَ نَئِشَت mişra-naeŝat، نَئِشَت زاتَ naeŝat-zãta) (دختر اسفندیار)
ــ آتورئَفرُچ= ãtur-af-roĉ آذر افروز، آتش افروز(پسر اسفندیار)
ــ میترتَرس= mitr-tars خداترس (میتر= ایزد مهر+ ترس؛ اوستایی: میثرَ تَرشتی mişra-tarŝti) (پسر اسفندیار)
ــ نُشاذر= noŝ-ãżar نوش آذر، آتش راهنما، چراغ راهنما (اوستایی: نَئِشَت naeŝat= راهنمایی + آتر= آتش) (دختر اسفندیار)
ــ آتور تَرسَه= ãtur-tarsah آتش ترس (اوستایی: آتَر تَرشتی= ãtar-tarŝti) (دختر اسفندیار)
6ـ وَهمَن اَرتخَشِر= vah-man-arta-xŝer بهمن اردشیر، شاه درستکارـ با اخلاص (اوستایی: وَهمنَ vahm-na= کرنش + اَرِتَ areta = راستی، اخلاص + خْشَئِتَر xŝaetar= شاه) (پسر اسفندیار)
7ـ هومای چیهرآزات= hu-mãy-ĉihr-ã-zãt همای آزاده (دختر بهمن اردشیر)
8ـ داراب= dãr-ãb تیزاب، آب بُرنده (اوستایی: دارَ dãra-ãb) (پسر بَهمن اَردَشیر)
ـ دارا= dãrã (پسر داراب)

واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
نگاه کنید به: پیشدادیان و کیانیان در همین لغتنامه
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
فربد
۱۳۹۸/۰۱/۳۱
0
1

بسیار خوب و آمورنده است،بهره فراوان بردم،تا کنون چنین نوشتار رسا و زیبنده ای ندیده بودم،جادارد که سپاسگزاری کنم از این همه پژوهش و پویش بی‌همتا

فربد
۱۳۹۸/۰۱/۳۱
0
1

به راستیکه در برابر کار شما سر به کرنش فرود می آورم، وخود را در برابر دانش و اندیشمندی شما بسیار خرد و اندک میبینم، نمیدانم با چه زبانی از شما سپاسگذاری کنم،پزوهش شما گنجینه‌ای ماندگار برای زبان وفرهنگ ایران زمین است،سپاس،سپاس.سپاس

ناشناس
۱۳۹۸/۱۱/۰۵
0
0

ممنون از اینکه اجدادم را گفتی😁😁😁😁😅😅😅💙🥀


برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.