اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

آب

نویسه گردانی: ʼAB
آب . (اِ) نام ماه یازدهم از سال ملی یهودو ماه پنجم از سال عرفی و دیوانی آنان و غُرّه ٔ آن بگفته ٔ مورخین قدیم با سلخ مرداد یا غُرّه ٔ شهریور مطابق است . و این ماه نزد بنی اسرائیل ماه عزا و ماتم باشد. و بروز پسین آن وفات هارون است و یهود بدان روز روزه دارند. (از قاموس کتاب مقدس ). و در فرهنگهای فارسی نام ماه یازدهم سال سریانی معروف برومی میان تموز و ایلول مطابق اسد عربی و مرداد فارسی و نیز اغسطوس رومی ، و بعضی گفته اند مطابق عقرب ، و در سامی فی الاسامی ماه سوم تابستان ، و سبب اختلاف اقوال ظاهراً اختلاف حسابهای نجومی در اعصار مختلفه است :
ساحت آفاق را اکنون که فرّاش صبا
از حزیران فرش گسترد از تموز و آب نخ .

انوری .


بسوزد بشب خرمن ماه را
سموم نهیب تو در ماه آب .

اثیراخسیکتی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۸۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۷ ثانیه
آب شبی . [ ب ِ ش َب ْ بی ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آب معدنی که در آن شَب ّ یا زاج باشد.
آب شناس . [ ش ِ ](نف مرکب ) آنکه غرقاب و تنک آب را از یکدیگر بازداند و راه نمای کشتی شود تا بر خاک ننشیند : بنزد آبشناس آن کس است طعمه ٔ م...
آب شور. [ ب ِ ] (اِخ ) نام یکی از سه آبراهه ٔ رودطاب در حدود فارس ، و نام دیگر آن آب شولستان است .
آب فشان . [ ف َ / ف ِ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) سوراخهایی که آب گرم از آنها بیرون رانده می شود. (فرهنگستان زمین شناسی ).
آب قند. [ ب ِ ق َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) شربت قند. || قسمی خربزه بکاشان بسیار شیرین و نازک .
آب کار. [ ب ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نطفه : آب کارت مبر که گردی پیر...سنائی .
آب کرده . [ ک َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) محلول : قند آب کرده . || مذاب : قلعی آب کرده .
آب کشین . [ ک َ ] (اِ) دست برنجن . دست بند.
آب کلان . [ ک َ ] (اِخ ) نام شعبه ای از رود گاماسب در نهاوند.
آب کنار. [ ک ِ ] (اِخ ) نام ناحیه ای از طالش دولاب گیلان .
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.