آب
نویسه گردانی:
ʼAB
آب . (اِخ ) نزد نصاری ، اقنوم اوّل از اقانیم سه گانه . صورتی از اَب .
واژه های همانند
۴۸۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۲ ثانیه
آب باریک . (اِخ ) نام محلی کنار راه همدان به کرمانشاه ،میان روان و گندچین . و رجوع به گردنه ٔ آب باریک شود. || نام کوهی در کرمان متصل ب...
آب بزرگ . [ ب ِ ب ُ زُ ] (اِخ ) نام شعبه ٔ غربی و اصلی رود کارون که در بند قیر بشعبه ٔ شرقی یا آب گرگر پیوندد.
درکهن آب . [ دَ ک َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان انگهران بخش کهنوج شهرستان جیرفت واقع در 255 هزارگزی جنوب کهنوج و 25 هزارگزی خاور راه ...
شیرین آب . (اِخ ) دهی است از بخش الوار گرمسیری شهرستان خرم آباد. سکنه ٔ آن 100 تن . آب از چشمه ٔ شیرین . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
آب ریختن : پاشیدن آب ، شاشیدن ، تعدی به عرض وناموس مردم ،
اشاره به مخلوطی از مواد روان کننده و آب بوده است که در تنقیه کردن مورد استفاده دارد... به اماله کردن رجوع نمایید. در اصطلاح به مایع آبکی و هرز گفته می...
قطره ٔ آب . [ ق َ رَ / رِ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از تیغو شمشیر و پیکان و اسلحه ٔ صیقل زده . (از آنندراج ).
غنجه ٔ آب . [ غ ُ ج َ / ج ِ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حباب آب . (غیاث اللغات ). غنچه ٔ آب . رجوع به همین ترکیب شود.
غنچه ٔ آب . [ غ ُ چ َ / چ ِ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حباب . (فرهنگ رشیدی ). کنایه از حباب . (انجمن آرا). حباب آب . (آنندراج ). کنایه از حبا...