اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

آب

نویسه گردانی: ʼAB
آب . (اِخ ) نزد نصاری ، اقنوم اوّل از اقانیم سه گانه . صورتی از اَب .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۸۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۱ ثانیه
آب چرا. [ چ َ ] (اِ مرکب ) غذائی که به ناشتا خورند و آن را نهاری گویند، و در بعض فرهنگها به معنی خوراک جن و پری و طیور آورده اند.
آب چشی . [ چ َ / چ ِ ] (اِمرکب ) غذائی که نخستین بار بطفل در شش ماهگی دهند.
آب خوز. (اِخ ) رودی نزدیک قریه ٔ امیرآباد در سرحد ایران و روس .
آب خون . (اِ مرکب ) آبخست است که جزیره ٔ میان دریا باشد. (برهان ). شاهدی برای این کلمه پیدا نشد، ممکن است مصحف آبخو یا آبخوست باشد. || خ...
آب خیز. (اِ مرکب ) طوفان : آب خیز است این جهان کشتیت رابادبان این طاعت و دانش خله . ناصرخسرو.و دل در میان طوفان بلا و آبخیز محنت و عنا گر...
آب باز. (نف مرکب ) شناگر. سباح .
آب بخش . [ آب ْ، ب َ ] (نف مرکب ) میرآب . قلاد. (مهذب الاسماء). آب یار. اویار. آنکه شغلش آب دادن بکشت بود.
آب برز. [ آب ْ، ب ُ ] (اِخ ) نام شعبه ای از رود کارون .
آب بن . [ ب ِ ب ُ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سادآوران . و آن چیزی است چون صمغ که در بیخ درخت گردکان کهنه و مجوف یابند.
آب بند. [ آب ْ، ب َ ] (نف مرکب ) آنکه ماست و پنیر و سرشیر و خامه کند. || آنکه درزهای ظروف فلزین با موم مذاب یا قلعی سد سازد. || آنکه ی...
« قبلی ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ صفحه ۷ از ۴۹ ۸ ۹ ۱۰ ۱۱ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.