اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

آب تاختن

نویسه گردانی: ʼAB TAḴTN
آب تاختن . [ ت َ ](مص مرکب ) میختن . میزیدن . (صحاح الفرس ) :
ز قلب آنچنان سوی دشمن بتاخت
که از هیبتش شیر نر آب تاخت .

رودکی .


و سنگ اندر کمیزدان و دشخواری آب تاختن . (التفهیم ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.