آب چین . (اِ مرکب ) جامه ای که تن مرده را پس از غسل بدان خشک کنند. (از برهان )
: براهام گفت ای نبرده سوار
همی رنجه داری مرا خوارخوار
بخسبی و چیزت بدزدد کسی
از این در مرا رنجه داری بسی
بخانه درآی ار جهان تنگ شد
همه کار بی برگ و بی رنگ شد
به پیمان که چیزی نخواهی ز من
ندارم بمرگ آبچین و کفن .
فردوسی .
بپوشم [مرا] به آیین به جامه ی ْ عجم
کفن وآبچین ده ز کافور نم .
اسدی .
و آن را به عربی مرشحه و مرشف (ربنجنی ) و قطیفه گویند.
۞