آب دادن
نویسه گردانی:
ʼAB DʼDN
آب دادن . [ دَ ] (مص مرکب ) آبیاری کردن . پسانیدن .
واژه های همانند
۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
فاش کردن ناخواسته سری، خبری، ماجرائی را. از زبان یا دهان کسی پریدن ناگفتنی را. ناخواسته راست گفتن. آشکار کردن ناخودآگاه چیزی را که می بایست مخفی می...
چنگ آب دادن . [ چ َ دَ ](مص مرکب ) چنگ تیز کردن . چنگ قوی کردن : زمانه بزهر آب داده ست چنگ بدرد دل شیر و چرم پلنگ .فردوسی .
زیره آب دادن . [ رَ / رِ دَ ] (مص مرکب ) فریب دادن و وعده ٔ دروغ نمودن ، چه زیره را بوعده ٔ آب فریب داده پرورش دهند. (از فرهنگ رشیدی ). کن...
چشم آب دادن . [ چ َ / چ ِ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از تماشا کردن . (برهان ). مرادف نظر و دیده را آب دادن . (از آنندراج ). دیدن چیز مرغوب و تماشا...
گل به آب دادن . [ گ ُب ِ دَ ] (مص مرکب ) رجوع به گل به آب انداختن شود.
سر و گوش آب دادن . [ س َ رُ دَ ] (مص مرکب ) در تداول عوام ، کسب خبر کردن . گوش کردن برای دریافتن خبری . درصدد برآمدن . تفحص کردن .