آبدهان
نویسه گردانی:
ʼABDHAN
آبدهان . [ دَ ] (ص مرکب ) آنکه سِر نگاه نتواند داشت : آبدهانی است که سخن نگاه نتواند داشت . (نفثةالمصدور، در صفت قلم ).
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
آب دهان . [ ب ِ دَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بزاق . بصاق . خیو. تفو. خدو.- امثال :آب دهان برای چیزی رفتن ؛ خواهان و آرزومند آن بودن .