اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

آبکار

نویسه گردانی: ʼABKAR
آبکار. (ص مرکب ) سقاء. آبکش :
در تتق بارگهش گاه بار
مائده کش عیسی و خضر آبکار.

امیرخسرو.


ابر را گفتم که چندین دور امساکت ببود
گفت کزبهر رکاب شه بدم در انتظار
کآن زمان کآید شه عالم بدارالملک خویش
گوهر خود را کنم در راه میمونش نثار
تا درافشانی من در شهر هر کو بنگرد
دست شه خواند مرا باری نه ابر آبکار.

امیرخسرو.


|| آبیار کشت و زرع . || شرابخوار. و رجوع به کارآب شود. || آنکه فلزات را آب دهد. || میفروش . باده فروش . شیره کش :
بانگ آمد از قنینه کآباد بر خرابی
هان آبکار عشرت گر مرد کار آبی .

خاقانی .


|| (اِ مرکب ) کاریزکنی . تنقیه ٔ قنات . لای روبی . لاروبی :
دربن چاه بلا افتاده هم بر آب کار
هرکه در کوی تو یک بار از سر جاه آمده .

اثیر اخسیکتی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
ابکار. [ اَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ بکر. دوشیزگان . دختران دوشیزه . (وطواط). بکر بالکسر؛ دوشیزه ، یقع علی الرجل و المرئة. (منتهی الارب ). رجوع به کلمه...
ابکار. [ اَ ] (اِ) اَبکاره . کشت و زرع . کشاورزی . حَرْث : چوورزه به ابکار بیرون شودیکی نان بگیرد بزیر بغل . ناصرخسرو.توسعاً، مزرع :دزدیست آش...
ابکار. [ اِ ] (ع مص ) بشبگیر رفتن . (زوزنی ).بامداد کردن و کسی را بر آن داشتن . (تاج المصادر). پگاه برخاستن . (زوزنی ). پگاه خیزانیدن . وارد شدن...
آب کار. [ ب ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نطفه : آب کارت مبر که گردی پیر...سنائی .
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.