آب کردن
نویسه گردانی:
ʼAB KRDN
آب کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تذویب . گداختن . اذابه . ذوب . مذاب کردن . حل کردن . محلول ساختن . || مجازاً، فروختن چیزی بنهانی . بفروش رسانیدن کالایی کم مشتری و کاسد یا قلب و ناروا.
- دل کسی را آب کردن ؛ او را در مطلوب و آرزویی انتظار دادن .
واژه های همانند
۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
آب تنی کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) غوطه خوردن در آب سرد بقصد خنک شدن .
آب ساب کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مصحف آب سای کردن . در اصطلاح بنایان ، املس و لغزان کردن کنار آجری با ساییدن آجری دیگر بر او که پیاپی ...
کار آب کردن . [ رِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از شراب خوردن .
آب تراش کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خراشیدن خیار و خربزه و امثال آن با کفچه سهولت مضغ را.
آب لنبه کردن . [ لَم ْ ب َ / ب ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) فشردن میوه ٔ چون نار و جدا کردن آب آن از دانه در پوست خود.
آب مالی کردن . [ ک َدَ ] (مص مرکب ) شستن جامه بار اول به آب تا سپس با صابون شویند. || شستن جامه ٔ آلوده بصابون در آب خارج حوض تا کف ...
کالا آب کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) قیمت زیاده از ارزش گفتن . (آنندراج ). بنجل آب کردن : بها کم است جگرگوشه های اشک مراکه گفته بود که ...
آب و جارو کردن . [ب ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) روفتن بجاروب با آب پاشیدن .
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.