اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

آبی

نویسه گردانی: ʼABY
آبی . (ص نسبی ) منسوب به آبه یعنی آوه . از مردم آبه .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۲۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۴ ثانیه
کشت آبی . [ ک ِ ] (ص نسبی مرکب ) مسقوی (با یاء مشدد). (یادداشت مؤلف ).
گرگ آبی . [ گ ُ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان بیلوار بخش کامیاران شهرستان سنندج ، واقع در 5000گزی شمال خاوری کامیاران و 30000گزی مامی . ...
مرغ آبی . [ م ُ غ ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) هر مرغی که در آب زندگی می کند. (ناظم الاطباء). ابن الماء. (دهار) : مرغ آبی به سرای اندر چون نا...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
نسخه رحلی قرانی چند جلدی از قرن 4-3 ه.ق. موسوم به آبی که بخاطر برگهای پوستی نیلی بی همتایش چنین نام گرفته و یکی از بلندآوازه ترین و بیاد ماندنی ترین...
صاعد آبی . [ ع ِ دِ ] (اِخ ) رجوع به صاعدبن علی شود.
صاعد آبی . [ ع ِ دِ ] (اِخ ) رجوع به صاعدبن محمد شود.
راه آبی . [ هَِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) درنقاط مختلف جهان برای ایجاد سهولت و سرعت در کار مسافرت یا حمل و نقل از اقیانوسها و دریاها و دریاچ...
دره آبی . [ دَ رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سرشیو بخش مرکزی شهرستان سقز. واقع در 82هزارگزی جنوب باختری سقز و 5هزارگزی جنوب سماق ده ، با ...
آدم آبی . [ دَ م ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مردم آبی ، و آن وجود اساطیری و بی اصل است و دریا را مردمی نیست .
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲۳ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.