اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

آبی

نویسه گردانی: ʼABY
آبی . (ع ص ) سرکش . نافرمان . بی فرمان . بازایستنده . انکارکننده . ممتنع. اَبی . آنکه سر باززند از. مکروه دارنده . کارِه ْ. || آن گشن که بول بوید. (مهذب الاسماء). || (اِخ ) آبی اللحم الغفاری ؛ نام صحابی که گوشت را ناخوش داشتی .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۲۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
ابی خویشتن . [ اَ خوی / خی ت َ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) بیخود. بیهوش . مغمی علیه : بفرمود تا داروی هوش بر [منیژه ]پرستنده آمیخت با نوش بربدادند و...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
بئر ابی عنبة. [ ب ِءْ رِ اَ ع ِ ن َ ب َ ] (اِخ ) چاهی در یک میلی مدینه و در آنجا بود که حضرت رسول (ص ) هنگام رفتنش به بدر اصحاب خویش را عر...
بئر ابی موسی . [ ب ِءْ رِ اَ سا ] (اِخ ) نام چاهی که در معلاة بسال 242 هَ . ق . شلقان وکیل بغا مولای متوکل آن را بنا کرد. (از معجم البلدان )...
ابن ابی ذئب . [ اِ ن ُ اَ ذِءْب ْ ] (اِخ ) ابوالحرث محمدبن عبدالرحمن بن المغیرةبن الحرث بن ابی ذئب قرشی عامری مدنی . یکی از مشاهیر ائمه ٔ فق...
ابن ابی زرع . [ اِ ن ُ اَ زَ ] (اِخ ) ابوالحسن یا ابوعبداﷲ علی فاسی مراکشی . مورخ . تاریخ زندگانی او درست معلوم نیست . در اواخر قرن هفتم و او...
ابن ابی حیه . [ اِ ن ُ اَ ح َی ْ ی َ ] (اِخ ) منجم . از مردم بغداد. شاگرد جعفربن مکتفی و از پیوستگان اوست و جعفربن مکتفی را در این علوم دست ...
ابن ابی بشر. [ اِ ن ُ اَ ؟ ] (اِخ ) رجوع به ابوالحسن اشعری شود.
ابن ابی بکر. [ اِ ن ُ اَ ب َ ] (اِخ ) ابوالفتح محمد یعمری (661-734 هَ .ق .). در فقه و سایر علوم ید طولی داشته . عیون الاثر فی فنون المغازی و...
« قبلی ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ صفحه ۱۰ از ۲۳ ۱۱ ۱۲ ۱۳ ۱۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.