آتش زدن . [ ت َ زَدَ ] (مص مرکب ) آتش اندرزدن . سوزانیدن
: بفرمود تا آتش اندرزدند
همه شهر توران بهم برزدند.
فردوسی .
-
آتش زدن در مالی ؛ بگزاف صرف کردن آن ، و یا فروختن آن بثمن بخس .
-
آتش زدن کسی را ؛ او را خشمگین کردن .
-
موی کسی را آتش زده بودن ؛ درست بوقت رسیدن او.