اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

آثم

نویسه گردانی: ʼAṮM
آثم . [ ث ِ ] (ع ص ) بزهمند. بزهکار. (مهذب الاسماء). گناهکار. مجرم . مذنب . عاصی . ج ، آثمین ، آثمون .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۶۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
اسم . [ اَ س َم م ] (ع ص ) بینی تنگ سوراخ . (منتهی الارب ).
اصم . [ اَ ص َم م ] (ع ص ، اِ) کر. (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 65) (مؤیدالفضلا) (مهذب الاسماء). در لغت ضد سمیع است . (از معجم البلدان ). کر را گو...
اصم . [ اَ ص َم م ] (اِخ ) ابن ابی ربیعة. از شجعان قبیله ٔ بنی شیبان عرب بود که بخاطر خونخواهی یک تن صد تن ، از قبیله ٔ تمیم را بکشت و در م...
اصم . [ اَ ص َم م ] (اِخ ) ابوبکر عبدالرحمن ... رجوع به اصم عبدالرحمن بن کیسان و ابوبکر شود.
اصم . [ اَ ص َم م ] (اِخ ) (متوفی 931 هَ . ق . / 1526 م .) احمدبن محمد بانی مصری شافعی ، معروف به اصم (شهاب الدین ). از مفسران بود. او راست : ...
اصم . [ اَ ص َم م ] (اِخ ) احمدبن محمود اصم لارندی کرمانی فقیه حنفی . متوفی بسال 917 هَ . ق . در لارند میزیست . او راست : تفسیر القرآن تا سور...
اصم . [ اَ ص َم م ] (اِخ ) ارسلان خان ، مکنی به ابومنصور. رجوع به ابومنصور اصم شود.
اصم . [ اَ ص َم م ] (اِخ ) (حاتم ...) حاتم اصم نام بزرگی است . (از منتخب ) (غیاث ) (آنندراج ).مردیست از اولیای کبار. (ناظم الاطباء) : گروهی ب...
اصم . [ اَ ص َم م ] (اِخ ) حکیم بن مالک بن جناب نمیری . معاصر ولیدبن عبدالملک بود و چون بیمار شدولید پزشکان نزد وی فرستاد و او این اشعار بسر...
اصم . [ اَ ص َم م ] (اِخ ) شمس الدین اصم درگزینی . از وزرای دولت سلجوقی بود. رجوع به تجارب السلف ص 182 شود.
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۱۷ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.