اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

آجیل

نویسه گردانی: ʼAJYL
آجیل . (اِ) خشک میوه . مجموع پسته ، بادام ، نخود، فندق ، تخمه ٔ کدو و تخمه ٔ هندوانه ٔ تف داده و نمک زده یا آچارده . || نقل ، مزه و توسعاً هر نعمت و فائده که از کسی بدیگری رسد از خوراک و پوشاک و نقدینه .
- آجیل مشکل گشا ؛ خشک میوه ها باشد که زنان بنذر بخشند برآمدن حاجتی را.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
آل آجیل . (اِ مرکب ، از اتباع ) آل و آجیل . آجیل و جز آن . توسعاً، سود. فائده .
آجیل خوری .[ خوَ / خ ُ ] (اِ مرکب ) ظرفی که در آن آجیل کنند.
آجیل فروش . [ ف ُ ] (نف مرکب ) بایع و فروشنده ٔ آجیل .
آل و آجیل . [ ل ُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) آل آجیل . آجیل و جز آن . آجیل با امثال آن .
آجیل فروشی . [ ف ُ ] (حامص مرکب ) شغل آجیل فروش . || (اِ مرکب ) دکان آجیل فروش .
اجیل . [ اَ ] (ع ص ، اِ) آنکه پس ماند. آنکه درنگ کند. پس ماننده . درنگ کننده . (منتهی الارب ). مقابل عجول . || آب فراهم شده در کولاب . (منته...
اجیل . [ اُ ج َ ] (اِخ ) پدر عمر و عثمان و این هر دو برادر محدّث بوده اند. (منتهی الارب ).
اجیل . [ اُ ج َ ] (اِخ ) پدر ناعم تابعی مولای ام ّ سلمه . (منتهی الارب ).
عجیل . [ ع َ ] (ع ص ) شتابنده .ج ، عُجالی ̍ و عِجالی . (از منتهی الارب ) (آنندراج ).
عجیل . [ ع ُ ج َ ] (ع اِ) ناشتاشکن یا ماحضری که جهت قوم سازند. (از منتهی الارب ) (آنندراج ).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.