گفتگو درباره واژه گزارش تخلف آجین نویسه گردانی: ʼAJYN آجین . (ن مف ) آجیده . آژده . آزده : ز شاخ گوزنان رمه در رمه زمین بیشه ای گشت آجین همه . فردوسی .- تیرآجین ؛ بتیر بسیار زده شده .- شمعآجین کردن ؛ عقوبتی که تن را جای جای سوراخ کرده ، شمع در آن فروکرده افروختندی . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه واژه معنی آجین شهری ( مرکز بخش پیرسلیمان ) در 20 کیلومتری غرب اسدآباد همدان ، دارای آب و هوایی معتدل در تابستان و سرد در زمستان ، با 3500 نفر جمعیت در سال 1388 و با ... آجین دو جین روستایی درکرج - اهالی آن روستا خود را "آجدینی" نامند. عجین عجین . [ ع َ ] (ع مص ) سرشتن و خمیرکردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). آمیختن : آبش همه از کوثر و از چشمه ٔ حیوان خاکش همه از عنبر و کافور عجین ... عجین کردن عجین کردن . [ ع َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خمیر کردن . آمیختن : دجله خوناب است زین پس گر نهد سر در نشیب خاک نخلستان بطحا را کند از خون عجین .سعد... نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود