آدل
نویسه گردانی:
ʼADL
آدل . [ دِ ] (اِخ ) قسمتی از سواحل افریقا در انتهای خلیج عدن که سکنه ٔ آن آفاریاداناکیل خوانده میشوند.
واژه های همانند
۴۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
عادل . [ دِ ] (اِخ ) لقب انوشروان است : همی نازد بعهد میر مسعودچو پیغمبربه نوشروان عادل . منوچهری .به آنچه ملک عادل انوشروان کسری بن قباد ...
عادل . [ دِ ] (اِخ ) ابن علی بن عادل حافظ معلم . از شعرای سده ٔ دهم . کتاب «ترجمان » علامه ٔ جرجانی را به ترتیب حروف هجا مرتب کرده است . رج...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
عدل ورز. [ ع َ وَ ] (نف مرکب ) دادگر. عادل : بر هر دو روی سکه ٔ ایام ، نام توخاقان عدل ورز و هنرپرورآمده . خاقانی .عدل ورزا خسروا پیوند عمرت باد ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
عدل الهی، از صفات خداوند متعال به معنای دادگری در افعال و تنزّه از فعل قبیح. عدل در نظام تکوین و تشریع دارای جایگاه ویژهای است و انسان بر اساس فطرت خ...
عدل ورزی . [ ع َ وَ ] (حامص مرکب ) دادگری .
زمانی که کالا یکنواخت نباشد یا به عبارتی بسته بندی کالا از نظر ظاهر و محتویات یکسان نباشند و یا اینکه کالا به صورت باز و قابل رؤیت وارد و به گمرک اظها...
پای عدل . [ ی ِ ع َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از قوت و قدرت و شفاعت عدل باشد. (تتمه ٔ برهان ).