اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

آذار

نویسه گردانی: ʼAḎʼR
آذار. (اِ) ماه اول بهار سریانی . (السامی فی الاسامی ). ماه هفتم از سالهای سریانی است میان شباط و نیسان که ابتدای سال از ایلول ماه اول خزان باشد. نام ماه اول بهار است از سال رومیان و بودن آفتاب در برج حوت . (برهان قاطع) :
ابر آذاری برآمد باد نوروزی وزید
وجه ِ می میخواهم و مطرب که میگوید رسید.

حافظ.


ماه ششم از ماههای رومیه . (قاموس فیروزآبادی ). مدت ماندن آفتاب در برج حوت که به هندش چیت نامند و آن ماه اول از ربیع است . (مؤیدالفضلاء). آذر و آذار، ماه سوم از سالهای مسیحی . (اقرب الموارد). و آن را اَذار بفتح همزه هم گفته اند :
آن پرّ نگارینْش بدو بازنبندند
تا آذرمه بگذرد وآید آذار.

منوچهری .


منم آذار وتو نوروز خرم
هرآیینه بود این هر دو با هم .

(ویس و رامین ).


آنی که پدید آمد در باغ شریعت
از عدل تو آذار و ز احسان تو نیسان .

ناصرخسرو.


ای دَرْت ز بی برگان چون شاخ در آذر
وی دِلْت ز بخشیدن چون باغ در آذار.

سنائی .


این هنوز اول آذار جهان افروز است
باش تا خیمه زند دولت نیسان و ایار.

سعدی .


آذار ببرد آب رخ آذر و کانون
وز دردسر هر دو امان داد جهان را.

سلمان ساوجی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۴ ثانیه
آزار داری؟ شبه جمله حاکی از اعتراضی ملایم به حرکت یا مزاحمت ایجاد شده توسط کسی. آزار= بیماری. مرض مگر آزار داری؟ مرض داری تو این گرمای چله تابستان زنگ...
همان ترجمه ( مازو خیسم، مازو خیست) به فارسی است
حریف آزار. [ ح َ ] (نف مرکب ) آنکه هم پیشه یا هم قمار یا هم کشتی یا ندیم خود را آزار دهد.
آزار دادن . [ دَ ] (مص مرکب ) رنج و درد و الم دادن . آزردن . اذیت کردن . ایذاء. آزار کردن . رنجانیدن .
آزار کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) آزردن .
مردم آزار. [ م َ دُ ] (نف مرکب ) ظالم . جفاکار. (آنندراج ). موذی که آزار و اذیتش به خلایق رسد. که به دیگران ضرر و آسیب رساند : مرغزاری است ...
لاله عذار. [ ل َ / ل ِ ع ِ ] (ص مرکب ) لاله رخ . لاله رخسار. که روئی چون لاله زیبا دارد : طرف چمن و هوای بستان بی لاله عذار خوش نباشد.حافظ.
آفتاب عذار. [ ع ِ ] (ص مرکب ) آفتاب طلعت .
عاشق آزار. [ ش ِ ] (نف مرکب ) معشوقی که به عاشق خود اذیت و آزار رساند. (ناظم الاطباء).
زرین عذار. [ زَرْ ری ع ِ ] (ص مرکب ) زردروی و رنگ پریده . (ناظم الاطباء) : آمد دواسبه عید و خزان شد علم برش زرین عذار شد چمن از گرد لشکرش .خاق...
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۵ ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.