آذر برزین . [ ذَ رِ ب َ ] (اِخ ) نام آتشکده ٔ ششم است از هفت آتشکده ٔ ایرانیان و آن را یکی از خلفای زردشت ساخته است و گویند روزی کیخسرو سوار بود ناگاه آواز رعدی برخاست چنان بهیبت که کیخسرو خود را از اسب درانداخت و آن آتش بر زین اسب فرودآمد و زین افروخته شد، دیگر نگذاشتند آن آتش فرونشیند و هم بدانجا برای آن آتش آتشکده ای ساخته و آذر برزین نام نهادند.(از برهان )
۞ : بزرگان از آن کار غمگین شدند
بر آذرپاک برزین شدند.
فردوسی .
سزاوار این جستن کین منم
برزم آذر تیز برزین منم .
فردوسی .
یکی آذری ساخت برزین بنام
که با فرهی بود و با رای و کام .
فردوسی .
در دل و در دیده ٔ من سال و ماه
آذر برزین بُوَد و رود گنگ .
مسعودسعد.
موبد آذرپرستان را دل من قبله شد
زآنکه عشقش بر دل من آذر برزین نهاد.
معزی .
ای نمودار رحمت و سخطت
آب حیوان و آذر برزین .
انوری .
ستمکارا بیا سوز دل ما
ببین گر آذر برزین ندیدی .
شرف شفروه .
و از قطعه ٔ ذیل فردوسی چنین برمی آید که آذر برزین همان بهار یا نوبهار بلخ باشد:
یکی شارسانی برآورد شاه
پر از برزن و کوی و بازارگاه ...
یکی آذری ساخت برزین بنام
که بد بابزرگی و با فر و کام .
فردوسی .
و صاحب فرهنگ زبان گویا گفته است که جای آن بروستای نشابور بوده . آنچه تا بحال نوشته شد مطابق فرهنگهای پارسی است لیکن آذر برزین یا آذر برزین مهر یکی از سه آتش مقدس است در نزد ایرانیان قدیم که حافظ جهانند. و دیگر آتشها از این سه زاید و آن دوی دیگر آذرفرنبغ و آذرگشنسب است . || نام پهلوانی .