اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

آر

نویسه گردانی: ʼAR
آر. (پسوند) -ار. اداتی است که عقیب مفرد غائب از ماضی درآید و آن را گاه بدل به اسم مصدر کند چون گفتار، کردار، رفتار، جستار، دیدار و گاه بدل بوصف فاعلی چون خواستار، خریدار، فروختار، نمودار و گاه وصف مفعولی چون گرفتار، کشتار. این ادات بطور ندرت بکلمات دیگر نیز ملحق شود و افاده ٔ معنی فاعلی کند چون پرستار، پدیدار، دوستار و کلمات خواستار و دوستار محتمل است که مخفف خواستگار و دوستدار باشد.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
عر و تیز. بانگ ناهنجار درازگوش. عبارتی است که در آثار داستان نویسان معاصر ایران، بویژه پیروان سبک واقع گرایی( رئالیسم) دیده شده است. به چم (معنی) صدای...
عر و عنگ . [ ع َرْ رُ ع َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) آواز خر. (یادداشت مرحوم دهخدا). عرعر.
عر و عور. [ ع َرْ رُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) آواز بد. (از فرهنگ لغات عامیانه ). || گریه و زرزر کردن بچه ٔ نحس را نیز گویند. (فرهنگ لغات عا...
عر و گوز. [ ع َرْ رُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) عر و تیز. شور و غوغای بی محل . (آنندراج ) : بر دماغ حسن چون با دختران ریش خوردعشوه با آن عروگو...
عر و یان . [ ع َرْ رُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) به معنی عر وگوز. (آنندراج ). رجوع به عر و گوز شود : هرکه عری کرد یا یانی درین حیوان کده عر و ی...
عر و بوق . [ ع َرْ رُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب )از اتباع است . (یادداشت مرحوم دهخدا). عروتیز. اشتلم و بانگ و فریاد به تظاهر. رجوع به عر و تیز ...
عر و تیز. [ ع َرْ رُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) هارت و پورت . اشتلم . داد و فریاد به تظاهر. عر و بوق .
ننگ و عار. [ ن َ گ ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) حمیت . (یادداشت مؤلف ). غیرت . آبرو.- بی ننگ وعار ؛ بی حمیت و بی غیرت . که تحمل پستی و خواری ...
پاسی سور ار. [ اُ ] (اِخ ) ۞ عاصمه ٔ اُر. از ناحیه ٔ اور. دارای 2000 تن سکنه و راه آهن از آن گذرد.
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۵ ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.