اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

آرام جان

نویسه گردانی: ʼARʼM JAN
آرام جان . [ م ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مایه ٔ سکون دل . معشوقه . معشوق :
بر این برز و بالا و این خوب چهر
تو گوئی که آرام جانست و مهر.

فردوسی .


ای ساربان آهسته رو کآرام جانم می رود
وآن دل که با خود داشتم با دلستانم می رود.

سعدی .


از من جدا مشو که توام نور دیده ای
آرام جان و مونس قلب رمیده ای .

حافظ.


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.