آرض
نویسه گردانی:
ʼARḌ
آرض . [ رَ ] (ع ن تف ) سزاوارتر. شایسته تر. اَلْیَق . اجدر. احری ̍. اولی ̍.
واژه های همانند
۹۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
روز عرض . [ زِ ع َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) روز سان . رجوع به عرض و سان شود. || روز قیامت : پس بود ظلمات بعض فوق بعض نی خرد یار و نه د...
ارض نو. [اَ ض ِ ن َ ] (اِخ ) موضعی است در مشرق تربت حیدریه .
بی عرز. [ ع َ رَ ] (ص مرکب ) این صورت در بیت ذیل از دیوان ناصرخسرو (ص 142 س 25) آمده است ، ولی مرحوم دهخدا در تصحیحات قیاسی آخر کتاب آن ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
اهل ارض. (عربی) ساکنان کرۀ خاکی، مردم روی زمین، مردم. رجوع شود به «اهل» و «ارض».
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
ارض نوح . [ اَ ض ُ ] (اِخ ) یکی از قرای بحرین است . (مراصدالاطلاع ). || دهی است به یمن . (منتهی الأرب ).
ارض روم . [ اَ ض ُ ] (اِخ ) ۞ قالی قلا. ارزروم . ارزن الروم . ارزنةالروم . ولایتی است در ترکیه (عثمانیه ) در آسیا شامل قسم اعظم ارمنستان ترک...