آزاد. (ص ، اِ) نوعی سرو و صفت آن
: بسرخه نگه کرد پس پیل تن
یکی سرو آزاد بد در چمن .
فردوسی .
حکیمی را پرسیدند چندین درخت نامور که خدای عزوجل آفریده است و برومند هیچ یک را آزاد نخوانده اند مگر سرو را. (گلستان ).
-
مثل سرو آزاد ؛ سخت خرّم
: چو طینوش بشنید ازو شاد گشت
بسان یکی سرو آزاد گشت .
فردوسی .
سیاوش ز ایرانیان شاد شد
بسان یکی سرو آزاد شد.
فردوسی .