اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

آزادوار

نویسه گردانی: ʼAZʼDWʼR
آزادوار. [ زادْ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) با خوی و خصلت آزادان . چون آزادمردان :
زمانه پندی آزادوار داد مرا
زمانه را چو نکو بنگری همه پند است
بروز نیک کسان گفت غم مخور زنهار
بسا کسا که بروز تو آرزومند است .

رودکی .


گشاده درِ هر دو آزادوار ۞
میان ْ کوی کندوری افکنده خوار.

ابوشکور.


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۴ ثانیه
آزادوار. [ زادْ ] (اِ مرکب ) نام لحن و نوائی از موسیقی : صلصل باغی بباغ اندر همی نالد بدردبلبل راغی براغ اندر همی نالد بزاراین زند بر چنگه...
آزادوار. [ زادْ ] (اِخ ) شهرکی است [ از خراسان بنواحی اسفراین ] اندر میان بیابان و بانعمت و بر راه گرگان . (حدودالعالم ). و میوه خاصه انگور ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.