آزادوار
نویسه گردانی:
ʼAZʼDWʼR
آزادوار. [ زادْ ] (اِخ ) شهرکی است [ از خراسان بنواحی اسفراین ] اندر میان بیابان و بانعمت و بر راه گرگان . (حدودالعالم ). و میوه خاصه انگور آن بخوبی مشهور است و یاقوت گوید شهری است در اول ناحیه ٔ جوین یا گویان از طرف قومس از توابع نیشابور - انتهی . ومدفن سیدحسن غزنوی شاعر بدانجاست و ابوموسی ابراهیم بن عبدالرحمن بن سهل آزادواری منسوب بدین قریه است .
واژه های همانند
۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
آزادوار. [ زادْ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) با خوی و خصلت آزادان . چون آزادمردان : زمانه پندی آزادوار داد مرازمانه را چو نکو بنگری همه پند است برو...
آزادوار. [ زادْ ] (اِ مرکب ) نام لحن و نوائی از موسیقی : صلصل باغی بباغ اندر همی نالد بدردبلبل راغی براغ اندر همی نالد بزاراین زند بر چنگه...