اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

آزاده مرد

نویسه گردانی: ʼAZʼDH MRD
آزاده مرد. [ دَ / دِ م َ ] (ص مرکب ) آزادمرد. آزاده . جوان مرد. فتی ̍ :
چه گفت آن سخن گوی آزاده مرد
که آزاده را کاهلی بنده کرد.

فردوسی .


بترسید شاپور آزاده مرد
دلش گشت پردرد و رخساره زرد.

فردوسی .


بزرگان ایران همه پر ز درد
برفتند با شاه آزاده مرد.

فردوسی .


چنین رادی چنین آزاده مردی
ندانم بر چه طالع زاد مادر!

فرخی .


|| ایرانی :
زشت بود بودن آزاده مرد
بنده ٔ طوغان و عیال ینال .

ناصرخسرو.


رجوع به آزاد و آزادمرد و آزاده شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.