آزین
نویسه گردانی:
ʼAZYN
آزین . (اِخ ) آذین . پسر هرمزان ، نام یکی از امراءایران که پس از فتح مداین به دست سعد وقاص سپاهی گرد کرد و با عرب رزم داد و در سال 16 هجری کشته شد.
واژه های همانند
۲۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
ازین سو. [ اَ ] (حرف اضافه + صفت + اسم ) مخفف از این سو. از این جهت . از این طرف : ازین سو و زان سو پرستندگان پس پشت و پیش اندرون بندگان...
ازین پس . [ اَ پ َ ] (ق مرکب ) مخفف از این پس . از حالا. از این ببعد : بدو گفت هرگز تو در خان من ازین پس نباشی نگهبان من چنین داد پاسخ ور...
ازین رو. [ اَ ] (حرف ربط مرکب ) رجوع به از این رو شود.
ازین سان . [ اَ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) مخفف از این سان . از این گونه . از این قبیل . زینسان (مخفف آن ) : بود دانشومند و هم پهلوان نبیند کسی پیر...
آذین بند. [ ذیم ْ ب َ ] (نف مرکب ) شهرآرای .
آذین زدن . [ زَ دَ] (مص مرکب ) آذین بستن : و بتمامت ممالک آذینها بزنند. (تاریخ طبرستان ). فرمود تا بخروارها زرو جواهر و جامه ها با مهد و عماری...
ازین سپس . [ اَ س ِ پ َ] (ق مرکب ) مخفف از این سپس . بعد از این . من بعد.
عزین آباد. [ ع َ ] (اِخ )دهی از دهستان کیلخواران بخش مرکزی شهرستان شاهی . سکنه ٔ آن 160 تن . آب آن از چاه . محصول آن پنبه ، غلات ، کنجد و ص...