اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

آشفته حال

نویسه گردانی: ʼAŠFTH ḤAL
آشفته حال . [ ش ُ ت َ / ت ِ ] (ص مرکب ) مجذوب . شوریده در اصطلاح صوفیان :
ندانی که آشفته حالان مست
چرا برفشانند در رقص دست
گشاید دری بر دل از واردات
فشاند سر دست بر کائنات (کذا).

سعدی .


مکن عیب آشفته حالان مست
که غرق است ، از آن میزند پا و دست .

سعدی .


|| پریشان و بی بضاعت :
بدیدار مسکین و آشفته حال .

سعدی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.