گفتگو درباره واژه گزارش تخلف آفتاب رو نویسه گردانی: ʼAFTAB RW آفتاب رو. (اِ مرکب ) جائی که آفتاب بر آن تابد. بَرآفتاب . آفتاب گاه . مشراق .مشرقه . بتو. مقابل نَسا، نَسار، نَسَر : در موسم زمستان سعدی دو چیز خواهدبا روی ْآفتابی در آفتاب روئی ۞ . سعدی .|| ((ص مرکب ) با روئی چون آفتاب . با صورتی سخت جمیل . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه واژه معنی کلکان آفتابرو کلکان آفتابرو. [ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان بیلوار است که در بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان واقع است و 260 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی... نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود