آلا
نویسه گردانی:
ʼALA
آلا. (اِخ ) نام یکی از آبادیهای سقزکردستان و نام پیشین آن «ایلو» است . (فرهنگستان ).
واژه های همانند
۶۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
علاء. [ ع َ ] (اِخ )ابن عبدالرحمن حضرمی حرقی ، مولای حرقه . تابعی است .
علاء. [ ع َ ] (اِخ ) ابن عبدالکریم . تابعی است . رجوع به ابوعون شود.
علاء. [ ع َ ] (اِخ ) ابن فضل بن عبدالملک . محدث است . رجوع به ابوهذیل شود.
علاء. [ ع َ ] (اِخ ) ابن محمدبن سیار. تابعی است . رجوع به ابوسیار شود.
الاء.[ اَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ الیانة. رجوع به الیانة شود.
الاء. [ اَ ] (ع اِ)درختیست تلخ . (منتهی الارب ). درختیست تلخ که پیوسته سبز بود. (اقرب الموارد). درختیست . (مهذب الاسماء).
الاء. [ اَل ْ لا ] (ع ص )دنب فروش . (منتهی الارب ). دنبه فروش . (مهذب الاسماء).
علع.[ ع َ ل َ ] (ع اِ صوت ) کلمه ایست که بدان گوسفند و شتر را رانند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
آب علا. [ ب ِ ع َ ] (اِخ ) نام چشمه ای بدماوند که آب آن دَم دارد و یکی از بهترین آبهای نوع خود برای گوارش و دیگر خاصیتهای طبی است .
الاَّء. [ اَل ْ ] (ع اِ) ج ِ لأی . رجوع به لأی شود.