۵,۷۸۵ مورد، زمان جستجو: ۲.۲۸ ثانیه
خواجه علی . [ خوا / خا ج َ / ج ِ ع َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بهارجانات بخش حومه ٔ شهرستان بیرجند. این ده در جلگه قرار دارد با آب و هوای ...
عالی مشرب . [ م َ رَ ] (ص مرکب )آنکه مشرب خوب دارد. خوش مشرب . بلندنظر : حافظ ار بر صدر ننشیند زعالی مشربیست عاشق دردی کش اندر بند مال و جاه نی...
عالی مقام . [ م َ ] (ص مرکب ) عالیجاه . بلندمرتبت . آنکه مقام رفیع و بالا دارد : در سلک سایر خدام عالی مقام تنظیم گردید. (حبیب السیر ج 3 ص ...
عالی مکان . [ م َ ] (ص مرکب ) آنکه منزلت و مقام رفیع دارد. آنکه مکان شریف دارد. عالیقدر. عالیجاه : بگشا ز بال همت عالی مکان گره تا کی شوی ...
عالی نژاد. [ ن ِ ] (ص مرکب ) آنکه اصل و نسب عالی دارد. عالی گهر. عالی تبار : امیر جهانگیر عالی نژادچون پا بر سریر ایالت نهاد.(حبیب السیر ص 125...
عالی مآثر. [ م َ ث ِ ] (ص مرکب ) صاحب آثار عالیه : صاحبقران عالی مآثر بدانجا رسید. (حبیب السیر ج 3 ص 155).
عالی سرای . [ س َ ] (اِ مرکب ) قصرسلطنتی و سرای پادشاهی و حرم خانه . (ناظم الاطباء).
عالی طیب . [ طَی ْ ی ِ ] (اِخ ) تیره ای از ایل طیبی از ایلات کوه گیلویه ٔ فارس . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 89).
عالی رأی . [ رَءْی ْ ] (ص مرکب ) آنکه او را رأی ثاقب باشد.
صوفی علی . [ ع َ ] (اِخ ) (شیخ ...) در سلک اعاظم مریدان شیخ زین الدین خوافی بود و بر ادای وظائف طاعات و عبادات مراقبت داشت و جمعی کثیر از...