اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

آلی

نویسه گردانی: ʼALY
آلی . [ لی ی ] (ع ص نسبی ) ۞ منسوب به آلت .
- جسم آلی ؛ جسمی مرکب از آلات که هر یک را منصبی جدا باشد.
- عضو آلی ؛ هر عضو که اسم کل بر جزو آن صدق نکند. مقابل عضو غیرآلی یا عضو مفرد.
- مرض آلی ؛ بیماری که متوجه عضوی آلی باشد:قولنج مرض آلی است .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵,۷۸۵ مورد، زمان جستجو: ۱.۴۱ ثانیه
علی آباد. [ ع َ ] (اِخ ) ده مخروبه ایست از بخش سمیرم بالا از شهرستان شهرضا. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
علی هیبة. [ ع َ هََ ب َ ] (اِخ ) طبیب بود و در قصرالعینی در قاهره تحصیل کرد. و با یکی از هیئتهای دولتی به فرانسه رفت و سرانجام در حدود سال ...
علی وردی . [ ع َ وِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان لک ، بخش قروه ، شهرستان سنندج . این ده مشهور به کریم آباد است . رجوع به کریم آباد شود. (از فر...
علی ندا. [ ع َ ن َ ] (اِخ ) برانی . نحوی بود. او راست : 1- شرح سنی المطالب لهدایةالطالب ، که در محرم سال 1291 هَ . ق . از تألیف آن فراغت ی...
علی نوده . [ ع َ ن َ دِه ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش کوچصفهان ، شهرستان رشت . سکنه ٔ آن 571 تن است . آب آن از رودخانه ٔ نوررود که...
علی مکی . [ ع َ ی ِ م َک ْ کی ] (اِخ ) ترانه سازی بوده است دردستگاه بوبکر ربانی . و در ذیقعده ٔ سال 421 هَ . ق . که سلطان محمد غزنوی را، برا...
علی مکی . [ ع َ ی ِ م َک ْ کی ] (اِخ ) ابن ابی بکربن علی بن ابی بکربن عمربن احمدبن عبدالرحمان بن محمد خزرجی انصاری مکی شافعی . مشهور به ا...
علی مکی . [ع َ ی ِ م َک ْ کی ] (اِخ ) ابن احمدبن محمد شیرازی مکی شافعی . ملقب به علاءالدین . رجوع به علی شیرازی شود.
علی مکی . [ ع َ ی ِ م َک ْ کی ] (اِخ ) ابن اسماعیل بن ابراهیم بن محمدبن عربشاه اسفرایینی شافعی مکی . مشهور به عصامی و حفید. رجوع به علی ...
علی مکی . [ ع َ ی ِ م َک ْ کی ] (اِخ ) ابن تاج الدین سنجاری مکی حنفی . رجوع به علی سنجاری شود.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.