گفتگو درباره واژه گزارش تخلف آلی نویسه گردانی: ʼALY آلی . [ لی ی ] (ع ص نسبی ) ۞ منسوب به آلت .- جسم آلی ؛ جسمی مرکب از آلات که هر یک را منصبی جدا باشد.- عضو آلی ؛ هر عضو که اسم کل بر جزو آن صدق نکند. مقابل عضو غیرآلی یا عضو مفرد.- مرض آلی ؛ بیماری که متوجه عضوی آلی باشد:قولنج مرض آلی است . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۵,۷۸۱ مورد، زمان جستجو: ۱.۵۲ ثانیه واژه معنی علی علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن احمد أنصاری . فقیه حنفی . رجوع به علی انصاری شود. علی علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن احمد أنطاکی ، مکنی به ابوالقاسم . رجوع به علی أنطاکی شود. علی علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن احمد باسفری . شاعر. رجوع به علی باسفری شود. علی علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن احمد بستجی . فقیه بود. رجوع به علی بستجی شود. علی علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن احمد بستیفی نیشابوری . محدث است . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ). علی علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن احمد بغدادی ، مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن قصار. رجوع به علی قصار شود. علی علی . [ع َ ] (اِخ ) ابن احمد بغدادی شافعی ، مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن مرزبان . رجوع به علی بغدادی شود. علی علی .[ ع َ ] (اِخ ) ابن احمد بلخی ، مکنی به ابوالقاسم . ازعلمای نجوم . رجوع به علی بلخی (ابن احمد...) شود. علی علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن احمد تستری . رجوع به علی تستری (ابن احمد...) شود. علی علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن احمد جرجانی ، مکنی به ابوالقاسم . رجوع به علی جرجانی شود. تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱۹ ۲۰ ۲۱ ۲۲ ۲۳ صفحه ۲۴ از ۵۷۹ ۲۵ ۲۶ ۲۷ ۲۸ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود