اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

آلی

نویسه گردانی: ʼALY
آلی . [ لی ی ] (ع ص نسبی ) ۞ منسوب به آلت .
- جسم آلی ؛ جسمی مرکب از آلات که هر یک را منصبی جدا باشد.
- عضو آلی ؛ هر عضو که اسم کل بر جزو آن صدق نکند. مقابل عضو غیرآلی یا عضو مفرد.
- مرض آلی ؛ بیماری که متوجه عضوی آلی باشد:قولنج مرض آلی است .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵,۷۸۳ مورد، زمان جستجو: ۲.۱۹ ثانیه
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن محمدبن حسین بن عبداﷲ حبشی . رجوع به علی حبشی شود.
علی . [ع َ ] (اِخ ) ابن محمدبن حسین بن عبدوس کوفی ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی کوفی (ابن محمدبن ...) شود.
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن محمدبن حسین بن محمدبن عمید، مکنّی به ابوالفتح و ملقّب به ذوالکفایتین . فرزند ابن عمید. رجوع به علی ذوالکفایتین ...
علی . [ ع َ ] (اِخ )ابن محمدبن حسین بن یوسف بن محمدبن عبدالعزیز بستی ، مکنّی به ابوالفتح و ملقّب به نظام الدین ، شاعر شهیر قرن چهارم هجری ...
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن محمدبن خالد بلاطنسی شامی شافعی . رجوع به علی شامی شود.
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن محمدبن خلال ، مکنّی به ابوالحسن . ادیب و ناسخ و دارای خطی شیوا و صحیح بود. وی در سال 381 هَ . ق . درگذشت . (از معج...
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن محمدبن خلف اوسی قرطبی مالکی ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی قرطبی شود.
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن محمدبن خلف معافری مالکی ، مشهور به ابن قابسی و مکنّی به ابوالحسن . محدث و حافظ و اصولی و فقیه و متکلم قرن چهارم...
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن محمدبن خلف نیرمانی ، مکنّی به ابوسعد. رجوع به ابوسعد نیرمانی و مآخذ ذیل شود: معجم المؤلفین ج 7ص 195. عیون التواریخ...
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن محمدبن خلیل بن محمدبن ابراهیم بن موسی حنفی ، مشهور به ابن غانم مقدسی و ملقّب به نورالدین . نام او در هدیةالعارفین...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.