گفتگو درباره واژه گزارش تخلف آلی نویسه گردانی: ʼALY آلی . [ لی ی ] (ع ص نسبی ) ۞ منسوب به آلت .- جسم آلی ؛ جسمی مرکب از آلات که هر یک را منصبی جدا باشد.- عضو آلی ؛ هر عضو که اسم کل بر جزو آن صدق نکند. مقابل عضو غیرآلی یا عضو مفرد.- مرض آلی ؛ بیماری که متوجه عضوی آلی باشد:قولنج مرض آلی است . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۵,۷۸۳ مورد، زمان جستجو: ۳.۴۹ ثانیه واژه معنی علی علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن محمد شافعی . رجوع به علی شافعی شود. علی علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن محمدشاکر (علی رضا...). رجوع به علی رضا شاکر شود. علی علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن محمد شاهرودی . رجوع به علی شاهرودی شود. علی علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن محمد شاهرودی ، ملقّب به علاءالدین و مشهور به مصنفک ، رجوع به علی مصنفک شود. علی علی . [ع َ ] (اِخ ) ابن محمد شبیب . رجوع به علی شبیب شود. علی علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن محمد شرنقاشی ، خطیب شافعی . رجوع به علی شرنقاشی شود. علی علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن محمد شریف بکری . رجوع به علی بکری (ابن محمد...) شود. علی علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن محمد شمشاطی عدوی ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی شمشاطی شود. علی علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن محمد شیرازی حنفی ، ملقب به علاءالدین . رجوع به علی شیرازی شود. علی علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن محمد شیرازی عمری شافعی ، ملقّب به مظفرالدین . رجوع به علی شیرازی شود. تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱۵۰ ۱۵۱ ۱۵۲ ۱۵۳ ۱۵۴ صفحه ۱۵۵ از ۵۷۹ ۱۵۶ ۱۵۷ ۱۵۸ ۱۵۹ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود