گفتگو درباره واژه گزارش تخلف آلی نویسه گردانی: ʼALY آلی . [ لی ی ] (ع ص نسبی ) ۞ منسوب به آلت .- جسم آلی ؛ جسمی مرکب از آلات که هر یک را منصبی جدا باشد.- عضو آلی ؛ هر عضو که اسم کل بر جزو آن صدق نکند. مقابل عضو غیرآلی یا عضو مفرد.- مرض آلی ؛ بیماری که متوجه عضوی آلی باشد:قولنج مرض آلی است . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۵,۷۸۳ مورد، زمان جستجو: ۱.۸۱ ثانیه واژه معنی علی علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن مکی . علی بن محمدبن مکی بن عیسی بن حسن بن عیسی شامی عاملی جیلی ، ملقّب به نجیب الدین و مشهور به ابن مکی . رجوع ... علی علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن مکی کاظمی . رجوع به علی کاظمی شود. علی علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن ملک معز، ملقّب به ملک منصور. وی از غلام زادگانی بود که بر مصر سلطنت می کردند. پدر او ملک معز الترکی الصالحی در سال ... علی علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن ملمش ترکی ، مکنّی به ابوالحسن وملقّب به فخرالدین . نام او را «علی بن بکمش » نیز گفته اند. رجوع به علی ترکی (ابن ... علی علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن منتصر. علی بن محمدبن منتصر طرابلسی ، مکنّی به ابوالحسن و مشهور به ابن منتصر. رجوع به علی طرابلسی (ابن محمدبن من... علی علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن منجب بن سلیمان صیرفی مصری ، مکنّی به ابوالقاسم . رجوع به علی صیرفی شود. علی علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن منجم . علی بن هارون بن علی بن یحیی بن ابی منصور، مکنّی به ابوالحسن و مشهور به ابن منجم . رجوع به علی (ابن هارون... علی علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن منذر. از محدثان بود. (منتهی الارب ). علی علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن منصوربن امیرحاجی خراسانی (امیر...) وی یکی از سه فرزند منصوربن حاجی خراسانی است و او را فرزندی نبود. و برادر کهترش... علی علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن منصوربن طالب حلبی ، ملقب به دوخلة و مشهور به ابن قارح و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی حلبی (ابن منصوربن ...)... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱۶۲ ۱۶۳ ۱۶۴ ۱۶۵ ۱۶۶ صفحه ۱۶۷ از ۵۷۹ ۱۶۸ ۱۶۹ ۱۷۰ ۱۷۱ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود