گفتگو درباره واژه گزارش تخلف آلی نویسه گردانی: ʼALY آلی . [ لی ی ] (ع ص نسبی ) ۞ منسوب به آلت .- جسم آلی ؛ جسمی مرکب از آلات که هر یک را منصبی جدا باشد.- عضو آلی ؛ هر عضو که اسم کل بر جزو آن صدق نکند. مقابل عضو غیرآلی یا عضو مفرد.- مرض آلی ؛ بیماری که متوجه عضوی آلی باشد:قولنج مرض آلی است . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۵,۷۸۶ مورد، زمان جستجو: ۱.۴۷ ثانیه واژه معنی علی اکبر علی اکبر. [ ع َ اَ ب َ ] (اِخ ) ابن رجب علی دیزجی . رجوع به علی اکبر دیزجی شود. علی اکبر علی اکبر. [ ع َ اَ ب َ ] (اِخ ) ابن شیران همدانی ، ملقّب به صدرالاسلام . رجوع به علی اکبر همدانی شود. علی اکبر علی اکبر. [ ع َ اَ ب َ ] (اِخ ) ابن محمدباقر ایجی اصفهانی شیعی . رجوع به علی اکبر ایجی شود. علی اکبر علی اکبر. [ ع َ اَ ب َ ] (اِخ ) ابن محمدجعفر حسنی حسینی یزدی . رجوع به علی اکبر یزدی شود. علی اکبر علی اکبر. [ ع َ اَ ب َ ] (اِخ ) ابن محمد همدانی ، ملقّب به صدرالاسلام . رجوع به علی اکبر همدانی شود. علی اکبر علی اکبر. [ ع َ اَ ب َ ] (اِخ ) ابن محمود نجفی شروانی شماخی . رجوع به علی اکبر شروانی شود. عالی همت عالی همت . [ هَِ م ْ م َ ] (ص مرکب ) آنکه همت عالی دارد. بلندهمت و شریف . بزرگوار. کریم و سخی . جوانمرد. (ناظم الاطباء) : گر از شمشیر برگردی ن... عالی نسب عالی نسب . [ ن َ س َ ] (ص مرکب ) آنکه او را نسب عالی باشد. عالی تبار : نظر همت این پادشاه عالی نسب متعالی حسب . (سندبادنامه ص 244).اصل گهر... رادا الی رادا الی . [ اُ ] (اِخ ) ۞ قصبه ای است در هندوستان واقع در ایالت لکهنو. (از قاموس الاعلام ترکی ). دیه علی دیه علی . [ع َ ] (اِخ ) نام ناحیه ای در فارس : خمایجان و دیه علی دو ناحیت است و حومه ٔ آن مسجد و منبر دارد. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 145) (... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱۹۰ ۱۹۱ ۱۹۲ ۱۹۳ ۱۹۴ صفحه ۱۹۵ از ۵۷۹ ۱۹۶ ۱۹۷ ۱۹۸ ۱۹۹ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود