اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

آلی

نویسه گردانی: ʼALY
آلی . [ لی ی ] (ع ص نسبی ) ۞ منسوب به آلت .
- جسم آلی ؛ جسمی مرکب از آلات که هر یک را منصبی جدا باشد.
- عضو آلی ؛ هر عضو که اسم کل بر جزو آن صدق نکند. مقابل عضو غیرآلی یا عضو مفرد.
- مرض آلی ؛ بیماری که متوجه عضوی آلی باشد:قولنج مرض آلی است .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵,۷۸۵ مورد، زمان جستجو: ۱.۱۰ ثانیه
علی مصری . [ ع َ ی ِ م ِ ] (اِخ ) ابن محمدبن عبداﷲبن عبدالظاهربن نشوان جذامی مصری سعدی . ملقب به علاءالدین . رجوع به علی سعدی شود.
علی مصری . [ ع َ ی ِ م ِ ] (اِخ ) ابن محمدبن علی بن هبةاﷲبن احمد اسنایی مصری شافعی . ملقب به نورالدین . رجوع به علی اسنایی شود.
علی مصری . [ ع َ ی ِ م ِ ] (اِخ ) ابن محمدبن محمدبن علی بن احمدبن حجر عسقلانی مصری کنانی شافعی . مشهور به ابن حجر. رجوع به علی عسقلانی ش...
علی مصری . [ ع َ ی ِ م ِ ] (اِخ ) ابن محمدبن محمدبن محمدبن خلف بن جبریل منوفی مصری شاذلی . ملقب به نورالدین و مکنی به ابوالحسن . رجوع ب...
علی مصری . [ ع َ ی ِ م ِ ] (اِخ ) ابن محمد اشمونی مصری شافعی . ملقب به نورالدین . رجوع به اشمونی شود.
علی مصری . [ ع َ ی ِ م ِ ] (اِخ ) ابن محمد حداد مصری . مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی حداد و نیز طبسی (علی بن محمدبن ...) شود.
علی مصری . [ ع َ ی ِ م ِ ] (اِخ ) ابن محمد عسیلی مصری شافعی . ملقب به نورالدین . رجوع به علی عسیلی شود.
علی مصری . [ ع َ ی ِ م ِ ] (اِخ ) ابن محمد مصری . ملقب به علاءالدین . فقیه و واعظ بود ودر حدود سال 1127 هَ . ق . درگذشت . او راست : 1- الاجوبة ا...
علی مصری . [ ع َ ی ِ م ِ ] (اِخ ) ابن محمودبن ابی بکر حموی مصری حنبلی . مشهور به ابن مغلی و ملقب به علاءالدین . رجوع به علی حموی شود.
علی مصری . [ ع َ ی ِ م ِ ] (اِخ ) (علی بهجت ...) ابن محمودبن علی آغا. رجوع به علی بهجت شود.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.