گفتگو درباره واژه گزارش تخلف آلی نویسه گردانی: ʼALY آلی . [ لی ی ] (ع ص نسبی ) ۞ منسوب به آلت .- جسم آلی ؛ جسمی مرکب از آلات که هر یک را منصبی جدا باشد.- عضو آلی ؛ هر عضو که اسم کل بر جزو آن صدق نکند. مقابل عضو غیرآلی یا عضو مفرد.- مرض آلی ؛ بیماری که متوجه عضوی آلی باشد:قولنج مرض آلی است . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۵,۷۸۵ مورد، زمان جستجو: ۱.۳۳ ثانیه واژه معنی عالی تبار عالی تبار. [ ت َ ] (ص مرکب ) عالی نسب . آنکه نسب عالی دارد. ش-الی آبی ش-الی آبی . (اِ مرکب ) قسمی از برنج غیرمزروع و خودرو میباشد. (ناظم الاطباء). عالی همتی عالی همتی .[ هَِ م م َ ] (حامص مرکب ) بلندهمتی . جوانمردی . سخاوت . (ناظم الاطباء). رجوع به عالی همت شود : ز عالی همتی گردن برافرازطناب هرزه... علی اطول علی اطول . [ ع َ ی ِ اَ وَ ] (اِخ ) ابن محمد قسطمونی رومی خلوتی شعبانی ، مشهور به قره باش . رجوع به علی اطول قره باش شود. علی اعرج علی اعرج . [ ع َ ی ِ اَ رَ ] (اِخ ) ابن اسماعیل بن شریف حسنی ، مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به اعرج . از پادشاهان دولت سجلماسة در مغرب . رجوع ... علی افطس علی افطس . [ ع َ ی ِ اَ طَ ] (اِخ ) ابن حسن ذهلی افطس ، مکنّی به ابوالحسن . وی محدث و حافظ و از مردم نیشابور بود و وفات او بعد از سال 251 هَ... علی افطس علی افطس . [ ع َ ی ِ اَ طَ ] (اِخ ) ابن علی بن حسین بن علی علیهم السلام . وی یکی از فرزندان امام زین العابدین (ع ) است که به گفته ٔ صاحب ... علی اکبر علی اکبر. [ ع َ ی ِ اَ ب َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) علی بزرگتر در مقابل علی اصغر وعلی اوسط. این ترکیب متداول فارسی به سکون یاء تلفظمی شود... علی اسدی علی اسدی . [ ع َ ی ِ اَ س َ ] (اِخ ) ابن احمد اسدی طوسی ، مکنّی به ابونصر. شاعر مشهور. رجوع به اسدی (علی بن احمد...) شود. علی اسدی علی اسدی . [ ع َ ی ِ اَ س َ ] (اِخ ) ابن اسماعیل بن شعیب بن میثم بن یحیی تمار اسدی کوفی بصری میثمی ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی میثم... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۳۱۳ ۳۱۴ ۳۱۵ ۳۱۶ ۳۱۷ صفحه ۳۱۸ از ۵۷۹ ۳۱۹ ۳۲۰ ۳۲۱ ۳۲۲ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود