گفتگو درباره واژه گزارش تخلف آلی نویسه گردانی: ʼALY آلی . [ لی ی ] (ع ص نسبی ) ۞ منسوب به آلت .- جسم آلی ؛ جسمی مرکب از آلات که هر یک را منصبی جدا باشد.- عضو آلی ؛ هر عضو که اسم کل بر جزو آن صدق نکند. مقابل عضو غیرآلی یا عضو مفرد.- مرض آلی ؛ بیماری که متوجه عضوی آلی باشد:قولنج مرض آلی است . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۵,۷۸۵ مورد، زمان جستجو: ۳.۴۱ ثانیه واژه معنی علی شافعی علی شافعی . [ ع َ ی ِ ف ِ ] (اِخ ) ابن محمد شافعی . صوفی بود و مدتی در مدرسه ٔ احمدیه ٔ قاهره تدریس کرد و سپس به مکه رفت و در آنجامجاور شد و... علی شافعی علی شافعی . [ ع َ ی ِ ف ِ ] (اِخ ) ابن محمد شرنقاشی خطیب شافعی . رجوع به علی شرنقاشی شود. علی شافعی علی شافعی . [ ع َ ی ِ ف ِ ] (اِخ ) ابن محمد شیرازی عمری شافعی . رجوع به علی شیرازی شود. علی شافعی علی شافعی . [ ع َ ی ِ ف ِ ] (اِخ ) ابن محمد عسیلی مصری شافعی . ملقب به نورالدین . رجوع به علی عسیلی شود. علی شافعی علی شافعی . [ ع َ ی ِ ف ِ ] (اِخ ) ابن محمد عقینی انصاری تعزی یمنی شافعی . رجوع به علی عقینی شود. علی شافعی علی شافعی . [ ع َ ی ِ ف ِ ] (اِخ ) ابن محمود کرمانی شافعی . ملقب به ضیاءالدین . رجوع به علی کرمانی شود. علی شافعی علی شافعی . [ ع َ ی ِ ف ِ ] (اِخ ) ابن مراد عمری موصلی شافعی . ملقب به نورالدین و مکنی به ابوالفضل . رجوع به علی عمری شود. علی شافعی علی شافعی . [ع َ ی ِ ف ِ ] (اِخ ) ابن مسلم بن محمدبن علی سلمی دمشقی شافعی خلوتی .مشهور به ابن سهروردی و مکنی به ابوالحسن و ملقب به جمال... علی شافعی علی شافعی . [ ع َ ی ِ ف ِ ] (اِخ ) ابن مصطفی دباغ حلبی شافعی . مشهور به میقاتی و مکنی به ابوالفتوح . رجوع به علی میقاتی شود. علی شافعی علی شافعی . [ ع َ ی ِ ف ِ ] (اِخ ) ابن مهدی بن علی بن مهدی کسروی اصفهانی بغدادی شافعی . مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی کسروی شود. تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۴۲۰ ۴۲۱ ۴۲۲ ۴۲۳ ۴۲۴ صفحه ۴۲۵ از ۵۷۹ ۴۲۶ ۴۲۷ ۴۲۸ ۴۲۹ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود