گفتگو درباره واژه گزارش تخلف آلی نویسه گردانی: ʼALY آلی . [ لی ی ] (ع ص نسبی ) ۞ منسوب به آلت .- جسم آلی ؛ جسمی مرکب از آلات که هر یک را منصبی جدا باشد.- عضو آلی ؛ هر عضو که اسم کل بر جزو آن صدق نکند. مقابل عضو غیرآلی یا عضو مفرد.- مرض آلی ؛ بیماری که متوجه عضوی آلی باشد:قولنج مرض آلی است . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۵,۷۸۶ مورد، زمان جستجو: ۲.۸۰ ثانیه واژه معنی علی علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن حسن بن خاطر جزیری مالکی . رجوع به علی جزیری شود. علی علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن حسن بن صالح نجار طائفی . رجوع به علی نجار شود. علی علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن حسن بن صدقه ٔ مصری یمانی حنفی ، مشهور به امام بیرم پاشا. رجوع به علی بیرم شود. علی علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن حسن بن طوبی ، مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی طوبی شود. علی علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن حسن بن عبدالرحمان مقری ، محمدبن جعفر تمیمی ، مشهور به ابن النجار. صاحب «تاریخ کوفه » از وی یاد کند و گوید که در حلقه ... علی علی . [ ع َ ] (اِخ )ابن حسن ، نام او علی بن عبداﷲبن محمدبن حسن جذامی مالقی نباهی ، مشهور به ابن حسن و مکنی به ابوالحسن است . رجوع به ع... علی علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن حسن بن عبداﷲ عطاس حضرمی باعلوی . رجوع به علی عطاس شود. علی علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن حسن بن عجلان بن رمیثه ٔ حسنی حجازی ، مکنی به ابوالقاسم . رجوع به علی حجازی (ابن حسن بن ...) شود. علی علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن حسن بن علان بن عبدالرحمان ، مکنی به ابوالحسن . محدث و حافظ و مورخ . وی در سال 352 هَ . ق . از دمشق به حلب سفر کرد.... علی علی . [ ع َ ](اِخ ) ابن حسن بن علی بن ابی حسین حسنی کلبی ، مکنی به ابوالقاسم . رجوع به علی کلبی (ابن حسن بن ...) شود. تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۴۲ ۴۳ ۴۴ ۴۵ ۴۶ صفحه ۴۷ از ۵۷۹ ۴۸ ۴۹ ۵۰ ۵۱ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود