اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

آمر

نویسه گردانی: ʼAMR
آمر. [ م ِ ] (ع ص ) فرماینده . فرمانده . کارفرما. صاحب امر. ج ، آمِرین . || (اِ) ششم روز از ایام عجوز یا چهارم روز آن .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۳۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه
عمر. [ ع ُ م َ ] (ع اِ) ج ِ عُمرة. رجوع به عمرة شود.
عمر. [ ع َ م َ ] (اِخ ) کوهی است که آب را در مسیل مکه ریزد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) نام مردی است و آن معدول از «عامر» باشد، لذا غیرمنصرف است . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) نام بطنی است از سُبَیع که در «عارض » اقامت دارند. (از معجم قبائل العرب ج 2).
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) نام فخذی است از تمیم که در نجد اقامت دارند. (از معجم قبائل العرب ج 2 ص 824).
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) (کوشک ...) از دیه های بخاراست که مدتها پیروان مقنع در آنجا بسر می بردند. رجوع به احوال و اشعار رودکی تألیف سعید نفیس...
عمر. [ ع ُم ْ م َ ] (اِخ ) موضعی است نزدیک واسط. (منتهی الارب ). دیهی است در یک فرسخی واسط. (از تاریخ ابن اثیر ج 7 ص 135 و 137).
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن احمد. از خلفای عباسی مصر. رجوع به عمر عباسی (ابن ابراهیم ...) شود.
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن سعید. مشهور به ابن حمامة. رجوع به عمر شافعی شود.
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن عبداﷲ. ملقب به کمال الدین . رجوع به عمر عجمی شود.
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۵۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.