آمرزش . [ م ُ زِ ] (اِمص ) بخشیدن خدای تعالی گناه را بر بنده پس از مرگ . مغفرت . غفران . درگذرانیدن از. درگذشتن از خطا. عفو. بخشش . بخشایش . صفح . رحمت . تجاوز. بخشیدن شاه یا مهتری خطای رعیت یا کهتری را
: گر آمرزش آید ز یزدان پاک
شما را ز خون برادر چه باک ؟
فردوسی .
گر آمرزش آید شما را ز شاه
جز او را مخوانید خورشید و ماه .
فردوسی .
اگر پوزش نکو باشد ز کهتر
نکوتر باشد آمرزش ز مهتر.
(ویس و رامین ).
گفت ای کنیزک گناه ... مهتر تو بزرگتر از آن است که آمرزش توان کرد. (نوروزنامه ). لکن در آن نگر که اگر توفیق باشد... آمرزش بر اطلاق مستحکم شود. (کلیله و دمنه ).
-
آمرزش خواستن ؛ استغفار. (زوزنی ). بخشایش طلبیدن .