اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

آنان

نویسه گردانی: ʼANAN
آنان . (ضمیر) ج ِ آن . آن کسان . ایشان . اوشان . آنها :
همه تفاخر آنان بجود و دانش بود
همه تفاخر اینان بغاشیه ست و جناغ .

منجیک .


آنانکه محیط فضل و آداب شدند
در جمع کمال شمع اصحاب شدند
ره زین شب تاریک نبردند برون
گفتند فسانه ای ّ و درخواب شدند.

خیام .


نظر آنان که نکردند بدین مشتی خاک
الحق انصاف توان داد که صاحبنظرند.

سعدی .


شراب لعل کش و روی مه جبینان بین
خلاف مذهب آنان جمال اینان بین .

حافظ.


آنانکه خاک را بنظر کیمیا کنند
آیا بود که گوشه ٔ چشمی بما کنند؟

حافظ.


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۸۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
عنان گران کردن . [ ع ِ گ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) استادن و متوقف کردن اسب . (آنندراج ). ایستادن سوار. (از غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء). عنان کش...
گران کردن عنان . [ گ ِ ک َ دَ ن ِ ع ِ] (مص مرکب ) دهنه را کشیدن و سخت کردن : سبک تیغ را برکشیداز نیام عنان را گران کرد و برگفت نام . فردوسی...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ صفحه ۹ از ۹ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.