اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

آو

نویسه گردانی: ʼAW
آو. (اِ) آب :
کی تواند که همچو ماغ چکاو
بزند غوطه در میانه ٔ آو.

سنائی یا لطیفی ؟


دستی که جود با کف او آشناوش است
دستی که آو در یم او آشناوراست .

شرف شفروه .


بیت شرف شفروه شاهد این دعوی نتواند بود، چه آو را آب هم توان خواند بی آنکه تغییری در معنی و وزن راه یابد، لکن فرهنگها بدین گونه نقل کرده اند.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
او ‌تره. (ا مرکب)، (زبان مازنی)، تره آبی‌، این یک گیاه خودرو است که کنار رود‌خانه‌ها، جویبار‌ها و چشمه‌سار‌ها مازندران میرويد.
به سکون و. متشکل از آب کم(شکم) و کاف تشبیه. استسقاء در گویش کازرونی(ع.ش)
اُ و قُ پَ ک. آب و دانه دادن پرنده ای از دهان خویش به پرنده دیگر ؟ (ع.ش)
به معنی یخ که به آن او(آب)سفت این کلمه منصوب است که در فندرسک استفاده میشده پیشتر در روستای شفی آباد شنیده شده است که بکار برده شده است رضا برزگر
حیله و نیرنگ در گویش بوشهری
او پنجه. (زبان مازنی)، نوبت آب. کشاورزان مازندرانی زمینهای شالیزارهای خود را در هنگام کمبود آب بنوبت آب میبندن. شایان توجه است، که زمان و اندازه آب ...
او خردی. ("خ" با آوای زیر، "ر" با آوای زیر، "د" با آوای زیر)، (ا مرکب)، (زبان مازنی)، به ترک خوردگی گوشه لب گفته میشود.
او ادنی . [ اَ اَ نا ] (ع ق مرکب ) یا نزدیک تر. یا آنکه نزدیک تر : فکان قاب قوسین او ادنی (قرآن 9/53).حریف خاص او ادنی محمد کز پی جاهش سر...
اَئوئی اَوَ: (اوستایی) به سوی، نزدیک، پایین
بارده او. [ دَ ] (اِخ ) یکی از حکمرانان مشهور هند است . وی پس از تسخیر شهر قانوج واقع در شمال نهر هندو آنجا را پایتخت خود قرار داد و پس از آن ...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۳ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.