اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

آویز

نویسه گردانی: ʼAWYZ
آویز. (اِ) نام قسمی گل با ساقی باریک بطول نیم گز و کمتر و برگی سخت سبز وشبیه ببرگ نعناع و گلی چون گل انار. || منشور و جز آن از بلور و مانند آن که بر جارها و لاله ها و چلچراغها آویخته است زینت را. || آنچه از احجار کریمه چون الماس و زمرد و مانند آن که بر حلقه ٔ گوشواره آویزند. || جنگ . پیکار. مبارزت . نبرد. درآویختن با خصم . زد و خورد :
بیفشرد ران رخش را تیز کرد
برآشفت و آهنگ آویز کرد.

فردوسی .


برانگیخت از جای شبدیز را
تن و جان بیاراست آویز را.

فردوسی .


چهل روز با لشکر آویز بود
گهی رزم و گه روی پرهیز بود.

فردوسی .


غمین گشت و آهنگ آویزکرد
از آن پس که از جنگ پرهیز کرد.

فردوسی .


با شیر و پلنگ هرکه آویز کند
آن بِه ْ که ز تیر فقر پرهیز کند.

؟ (از تاریخ بیهقی ).


دگر ره شد آهنگ آویز کرد
برآورد گرد اسب را تیز کرد.

اسدی .


چرخ رابا حاسدت آویز باد
بخت را با دشمنت پیکار باد.

مسعودسعد.


- گریز و آویز ؛ آویز و گریز. جنگ و گریز : اشکانیان در گریز و آویز بس استاد بودند. و رجوع به «آویز و گریز» شود.
|| منگوله . شرّابه . پَش . فَش .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
کوهه آویز. [ هََ / هَِ ] (اِ مرکب ) حلقه و یا دوالی که بر زین نصب کرده و گرز را بدان می بندند. (ناظم الاطباء).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
گریز و آویز. [ گ ُزُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) کر و فر. جنگ و گریز.
آویز و گریز. [ زُ گ ُ ] (ترکیب عطفی ، اِمص مرکب ) گریز و آویز. عمل جنگ کردن در حال عقب نشستن . جنگ و گریز. کَرّ و فَرّ : زین عاریتی سرای آو...
حلق آویز شدن . [ ح َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) بحلق آویختن . آویختن از گلوگاه .
حلق آویز کردن . [ ح َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بحلق آویختن کسی را یا خود را تا خفه شود و بمیرد. آویختن از گلوگاه . در گلو طنابی کرده آویختن کشتن ...
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.