اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

آه

نویسه گردانی: ʼAH
آه . (صوت ، اِ) آوازیست که برای نمودن درد و رنج و الم و اسف و تلهف و اندوه از سینه برآرند. آوَه . آوخ . وای . آخ . اَه . دردا. افسوس . || باد. باد سرد. دم سرد :
آه از این جور بد، زمانه ٔ شوم
همه شادی ّ او غمان آمیغ.

رودکی .


چو بهرام گفت آه مردم ، ز راه
برفتند پویان به نزدیک شاه .

فردوسی .


بپیچید از آن پس یکی آه کرد
ز نیک و بد اندیشه کوتاه کرد.

فردوسی .


از این کار دل تنگ شد شاه را
همی هر زمان برکشید آه را.

فردوسی .


شغاد از پس زخم او آه کرد
تهمتن بر او درد کوتاه کرد.

فردوسی .


یکی دشنه زد بر تهیگاه شاه
رها شدبزخم اندر، از شاه آه .

فردوسی .


نگه کرد افراسیاب آن بدید
یکی آه سرد از جگر برکشید.

فردوسی .


ابا ناله و آه و با روی زرد
به پیش فریدون شد آن نیکمرد.

فردوسی .


خروشیدن و ناله و آه بود
بهر برزنی ماتم شاه بود.

فردوسی .


چو بشنید زوزن ، دم اندرکشید
یکی آه سرد از جگر برکشید.

فردوسی .


چو رستم به نزدیک توران رسید
پشیمان شد آه از جگربرکشید.

فردوسی .


سیاوش چو رخسارایشان بدید
ز دل باز آه دگر برکشید.

فردوسی .


مر آن درد را راه چاره ندید
بسی آه سرد از جگر برکشید.

فردوسی .


بس اشک شکّرین که فروبارم از نیاز
بس آه عنبرین که بعمدا برآورم
لب را حنوط زآه معنبر کنم چنانک
رخ را وضو ز اشک مصفا برآورم .

خاقانی .


شب نباشد که آه خاقانی
فلک چنبری نمی شکند.

خاقانی .


گر بود در ماتمی صد نوحه گر
آه صاحب درد را باشد اثر.

عطار.


تا ز تحسر مرا نباید گفتن
آه که برگل نهاد یار بنفشه .

رفیعالدین مرزبان فارسی .


پیرزن نیم شب که آه کند
روی هفت آسمان سیاه کند.

اوحدی .


آهی کن و زین جای بجه گرد برانگیز
کخ کخ کن و برگرد و بدر، برپس ایزار.

حقیقی صوفی (تحفةالاحباب اوبهی ).


گفتمش پوشیده رخ مگذر به آه کاتبی
گفت هرجا باد باشد شمع را پنهان کنند.

کاتبی .


و این کلمه میان فارس و عرب مشترک است .
- آه در بساط نداشتن ؛ هیچ نداشتن . بالتمام مفلس بودن . فاقد مال و دارائی بودن .
- آه در جگر نداشتن (نبودن کسی را) ؛ سخت فقیر و بی چیزبودن :
آن پیرگشته را که نبد آه در جگر
آروغ امتلا زند اکنون ز خوان شکر.

کمال اسماعیل .


|| دم . نفس .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
اه . [ اُ ] (صوت ) کلمه ٔ تعجب است . علامت تعجب . صوتی ، نمودن تعجب را. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || کلمه ٔ تألم . علامت ترس . صوتی ، نمودن...
اه . [ اَ هَ هَ ] (ع مص ) اهة. ناله کردن . اه گفتن . (منتهی الارب ). نالیدن و اه گفتن . (ناظم الاطباء). اندوه کردن و اَه گفتن . (آنندراج ).
عاه . (اِخ ) کوهی است در سرزمین فزارة. (از معجم البلدان ). || و یوم العاه از ایام عرب است .
عاه . (اِخ ) موضعی است که در آن حمیدبن حریث بن بجدل کلبی با بنی فزاره برخورد و نبرد کرد. (از معجم البلدان ).
آءة. [ ءَ ] (ع اِ) نام درختی است و گویند بانک . (مهذب الاسماء). || ثمره ٔ درختی . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). ج ، آء. || کلمه ای که بدا...
اح . [ اَح ح / اُح ح ] (ع مص ) سرفه کردن . (منتهی الارب ). صوتی است که دلالت بر درد و بیماری سینه کند. گویند اَح ّ الرّجل ؛ هنگامی که سرفه...
عه عه . [ ع َه ْ ع َه ْ ] (ع صوت ) کلمه ای است که بدان شتر را زجر کنند تا بازایستد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). اسم صوت است که ...
اه اه . [ ه ْ ] (صوت ) برای ابراز انزجار بر زبان رانند. (از یادداشت بخط مؤلف ).
اه اه . [ اِه ْ اِه ْ ] (اِصوت ) اسم صوت سرفه . || (صوت ) کلمه ای که برای اظهار تعجب گفته شود. (از یادداشت بخط مؤلف ).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۴ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.