آهسته کار. [ هَِ ت َ
/ ت ِ ] (ص مرکب ) بطی ٔ. کند. دیرجُنْب . کر
: مگر میرفت استاد مهینه
خری میبرد بارش آبگینه
یکی گفتش که بس آهسته کاری
بدین آهستگی بر خر چه داری
چه دارم ، گفت دل پرپیچ دارم
اگر این خر بیفتد هیچ دارم .
عطار.
|| متأنی . درنگی . نرم .